وهابيت و تقريب مذاهب

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضواني، علي اصغر، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : وهابيت و تقريب مذاهب/ علي اصغر رضواني؛ تدوين مركز تحقيقات حج.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر ، 1391.

مشخصات ظاهري : 84 ص. ؛ 21/5×14/5س م.

فروست : سلسله مباحث وهابيت شناسي.

شابك : 10000 ريال (چاپ دوم) : 978-964-540-325-4

وضعيت فهرست نويسي : فاپا(چاپ دوم)

يادداشت : كتابنامه: ص. [83]- 84؛ همچنين به صورت زير نويس.

موضوع : وهابيه -- دفاعيه ها و رديه ها

موضوع : تقريب مذاهب

موضوع : وهابيه -- عقايد

شناسه افزوده : حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت. مركز تحقيقات حج

رده بندي كنگره : BP207/6 /ر55و93 1391

رده بندي ديويي : 297/416

شماره كتابشناسي ملي : 2421993

ص1

اشاره

ص2

ص3

ص4

ص5

ص6

ص7

ص: 8

ديباچه

تاريخ انديشه اسلامى همراه فراز و فرودها و آكنده از تحول و دگرگونى ها و تنوع برداشت ها و نظريه هاست. در اين تاريخ پرتحول، فرقه ها و مذاهب گوناگون و با انگيزه ها و مبانى مختلفى ظهور نموده و برخى از آنان پس از چندى به فراموشى سپرده شده اند و برخى نيز با سير تحول همچنان در جوامع اسلامى نقش آفرينند، اما در اين ميان، فرقه وهابيت را سير و سرّ ديگرى است؛ زيرا اين فرقه با آنكه از انديشه استوارى در ميان صاحب نظران اسلامى برخوردار نيست، اما بر آن است تا انديشه هاى نااستوار و متحجرانه خويش را به ساير مسلمانان تحميل نموده و خود را تنها ميدان دار انديشه و تفكر اسلامى بقبولاند.

از اين رو، شناخت راز و رمزها و سير تحول و انديشه هاى اين فرقه كارى است بايسته تحقيق كه استاد ارجمند جناب آقاى على اصغر رضوانى با تلاش پيگير و درخور تقدير به

ص: 9

زواياى پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهرهِ مندى از منابع تحقيقاتى فراوان به واكاوى انديشه ها و نگرش هاى اين فرقه پرداخته است.

ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايى بيشتر با اين فرقه انحرافى گرديده و با بهره گيرى از ديدگاه هاى انديشمندان و صاحب نظران در چاپ هاى بعدى بر ارتقاى كيفى اين مجموعه افزوده شود.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف

ص: 10

پيشگفتار

برخى سؤال مى كنند: چرا بعد از وفات رسول خدا (ص) در بين مسلمانان اختلاف پديد آمد ودر طول تاريخ اين اختلاف ادامه پيدا كرد وهم اكنون نيز اين اختلاف را مشاهده مى كنيم؟ آيا اين، ناشى از نقص در دين اسلام وتعليمات آن است كه نتوانسته مسلمانان وپيروان خود را بر يك اصل وحقيقت جمع نمايد؟ يا اينكه دين اسلام در اين جهت ناقص نبوده، بلكه پيامبر اكرم (ص)- العياذ بالله- در اين مسأله كوتاهى كرده است؟ ويا اينكه از اين دو جهت هيچ نقص وكوتاهى وجود ندارد، بلكه مشكل در مسلمانان است كه به دستورات اسلام وپيامبرش گوش فرا ندادند ولذا به مصيبت تفرقه وتشتت گرفتار شدند، مصيبتى كه باعث شد تا از اين طريق دشمنان اسلام بر آنان غلبه كرده وآبرو وحيثيت ومنافع آنان را به غارت برند؟!

ما معتقديم كه اسلام دين كامل وجامع بوده در طرح هايى

ص: 11

كه باعث عزت مسلمانان وصلاح آنان است هيچ كوتاهى نداشته است. وپيامبر اكرم (ص) نيز در اين راستا به وظيفه خود عمل كرده وهيچ كوتاهى نداشته است، تنها مشكل از ناحيه مسلمانان ودشمنان آنان است.

اختلاف امرى طبيعى به نظر مى رسد ولى آنچه مهم است اينكه براى حلّ آن وعدم منازعه وخصومت به نحوى كه دشمن سوء استفاده نكند چه بايد كرد. آرى، برخى از مسائل است كه منشأ اختلاف در جامعه اسلامى است ولذا خداوند متعال مردم جامعه را از اين طريق امتحان خواهد كرد.

در چنين فضايى كه دشمنان براى نابودى وضربه زدن به اسلام نقشه هاى خطرناكى كشيده كه عمده آنها اختلاف ونزاع بين مذاهب وفرقه هاى اسلامى است جا دارد كه راه كارهاى اسلام را براى رسيدن امّت اسلامى به وحدت سياسى وحقيقى تبيين نماييم تا هم بتوانيم مردم را از جامعيت اسلام مطّلع ساخته كه در اين زمينه نيز دستور جامع وكامل دارد ونيز راه حلّى براى يك پارچگى وتقريب اسلامى بين وهابيان و ديگر مذاهب اسلامى بيان نماييم.

اين در حالى است كه وهابيان تقريب و راهكارهاى آن را به باد مسخره گرفته و آن را رد كرده اند.

دكتر قفارى مى گويد:

و كان لابد من دارسة مسألة التقريب دراسة علمية موضوعية توضح الرؤية وتبين الطريق ليكون التقريب- ان امكن- على بينة ومنهج واضح وسبيل راشد .. وما قاله علماء الفرق وأئمة

ص: 12

العقيدة والدين هو مجرد وهم من الأوهام. (1)

بايد مسأله تقريب به طور علمى دقيق مورد بحث و بررسى قرار گيرد تا ديد انسان را روشن كرده و راه را براى تقريب در صورت امكان!! به طور آشكار و واضح و راه معقول روشن كند ... ولى آنچه را علماى فرق و امامان عقيده و دين گفته اند، همگى مجرد توهم و خيالى از خيالات است.


1- مسألة التقريب بين أهل السنة والشيعة، ناصر بن عبدالله بن علي قفاري، ج 2، ص 278.

ص: 13

مفهوم تقريب اسلامى

اشاره

«تقريب اسلامى»؛ يعنى هركس كه مسلمان است از هر مذهب وآيينى كه هست به لحاظ مشتركات دينى كه دارد دشمن مشترك نيز دارد، لذا بايد صفوف خود را مقابل دشمن مشترك فشرده كرده ودر برابر او بايستند. وكارى نكنند كه دشمن از وضعيت آنها سوء استفاده كرده ودر رسيدن به اهداف شوم او كمك كار باشند.

دشمن كه چشم طمع به منافع كشورهاى اسلامى دوخته ودشمن سرسخت مسلمانان است از آنجا كه نمى تواند با همه آنان مقابله كند، ابتدا آنان را از هم جدا كرده وبه جان هم مى اندازد تا نيروهايشان مستهلك شود آن گاه به سراغ تك تك آنها مى رود ودراين صورت مى تواند به پيروزى برسد.

اين در حالى است كه وهابيان تقريب را به معناى نزديك كردن ديگران به آيين خود و اجبار نمودن ديگران به از دست برداشتن از عقايد و افكار خود تفسير كرده اند.

ص: 14

اقسام تقريب اسلامى

اشاره

اسلام براى نجات مسلمين از ضلالت وگمراهى وتشتّت دو نوع دستورالعمل صادر كرده وطرح آن را داده است:

1. تقريب سياسى

اين طرح كه كوتاه مدت ومقطعى واورژانسى است به جهت يكپارچگى مسلمانان داده شده است؛ زيرا آنان نقاط مشتركى داشته ودر نتيجه دشمن مشتركى هم دارند.

2. تقريب حقيقى

اسلام طرح درازمدت واساسى ديگرى نيز داده است كه بر اساس آن، امّت اسلامى با عمل كردن به آن مى توانند به سعادت دنيا وآخرت برسند كه همان يكى شدن بر اساس محور امام به حقّ وشخص معصوم است.

دعوت قرآن به تقريب سياسى

خداوند متعال مى فرمايد:

(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ ....) (فتح: 29)

محمّد (ص) فرستاده خداست؛ وكسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت وشديد، ودر ميان خود مهربانند.

خداوند متعال در اين آيه خط قرمز را كفر برشمرده و از تمام كسانى كه با پيامبرند و او را پيامبر خود مى دانند مى خواهد تا در برابر كفار

ص: 15

يكپارچه و با هم مهربان باشند.

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ) (انفال: 46)

ونزاع (و كشمكش) نكنيد، تا سست نشويد، وقدرت (و شوكت) شما از ميان نرود!

دعوت روايات به تقريب سياسى

از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمود:

ذِمَّةُ المُسْلِمِينَ واحِدَةٌ يَسْعي بِها أَدْناهُمْ وَهُمْ يَدٌ عَلي مَنْ سِواهُمْ، فَمَنْ أَخْفَرَ مُسْلِمَاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ لايَقْبَلُ مِنْهُ يَوْمَ القِيامَةِ صَرْفٌ وَلا عَدْلٌ. (1)

ذمه مسلمين يكسان است وبه آن كس مى تواند حقّ خود را طلب كند وهمه در مقابل دشمن يد واحده اند، پس هر كس با مؤمنى عهد شكنى كند لعنت خدا وملائكه وهمه مردم بر او باد وخداوند در روز قيامت از او هيچ چيزى را قبول نمى كند.

از امام على (ع) نقل شده كه فرمود: «أَلْحَجُّ تَقْوِيَةٌ


1- صحيح بخاري، ج 3، ص 26، ونظير آن اصول كافي، ج 2، ص 126.

ص: 16

لِلدِّينِ» (1)؛ «حج موجب تقويت دين است».

و حج از آن جهت كه محل اجتماع ملت هاى اسلامى با گرايش هاى مختلف است مى تواند باعث تأليف قلوب آنان شده و موجب اتحاد در برابر دشمنان گردد.

آيت الله شهيدمطهرى در مورد تقريب سياسى مى فرمايد:

مقصود از وحدت اسلامى چيست؟ آيا مقصود اين است كه از ميان مذاهب اسلامى يكى انتخاب شود وساير مذاهب كنار گذاشته شود؟ يا مقصود اين است كه مشتركات همه مذاهب گرفته شود ومفترقات همه آنها كنار گذاشته شود ومذهب جديدى به اين نحو اختراع شود كه عين هيچ يك از مذاهب موجود نباشد؟ يا اينكه وحدت اسلامى به هيچ وجه ربطى به وحدت مذاهب ندارد ومقصود از مسلمانان، اتحاد پيروان مذاهب مختلف در عين اختلافات مذهبى در برابر بيگانگان است؟ مخالفين اتحاد مسلمين براى اين كه از وحدت اسلامى مفهومى غيرمنطقى وغيرعملى بسازند آن را به نام وحدت مذهبى توجيه مى كنند تا در قدم اول با شكست مواجه گردد. بديهى است كه منظور علماى روشنفكر اسلامى از وحدت اسلامى، حصر مذاهب به يك مذهب ويا اخذ مشتركات مذاهب وطرد مفترقات آنها- كه نه معقول ومنطقى است ونه مطلوب وعملى- نيست، منظور اين دانشمندان متشكل شدن مسلمين است در يك صف در برابر دشمن مشتركشان. اين دانشمندان مى گويند: مسلمين مايه وفاق هاى بسيارى


1- نهج البلاغه، حكمت 252.

ص: 17

دارند كه مى تواند مبناى يك اتحاد محكم گردد ... (1)

برخى از مشتركات امت اسلامى

1. ايمان به خداى واحد.

2. ايمان به قرآن كريم بدون هيچ گونه تحريف در آن.

3. ايمان به سنت نبوى ورسالت او.

4. عمل به روايات مسند از اهل بيت:؛ كه به جهت اسناد آن به رسول خدا (ص) مورد قبول اهل سنت نيز قرار گرفته است.

5. محبت اهل بيت:.

6. ايمان به خروج حضرت مهدى (ع).

7. التزام به اركان عملى از قبيل: نماز، زكات، روزه وحج ....

8. توجه به كعبه هنگام نماز.

اين در حالى است كه وهابيان اين مشتركات را رها كرده و دعوت به تقريب و وحدت بر اساس آن را بدعت مى دانند.

دكتر قفارى مى گويد:

فكانت دعوة التقريب هي البدعة الكبري التي أرادت أن تعطي الكفر و الظلال والالحاد صفة الشرعية واسم الإسلام. (2)


1- شش مقاله، شهيدمطهري/، ص 212.
2- مسألة التقريب بين أهل السنة والشيعة، دكتر قفاري وهابي.

ص: 18

دعوت تقريب همان بدعت بزرگ است كه اراده كرده تا از اين راه كفر و گمراهى و بى دينى را عنوان شرعى داده و اسم اسلام را بر آن بنهد.

ص: 19

ص:20

راهكارهاى تقريب سياسى

اشاره

براى رسيدن به تقريب سياسى راه كارهايى پيشنهاد مى شود:

1. شناخت هر مذهب از منابع آن

تصور فرع تصديق است، وخوب تصور كردن وفهميدن تنها با مراجعه به مصادر طرف مقابل يا علماى معروف ومورد اعتماد حاصل مى شود.

از باب مثال: مسأله تحريف قرآن، سجده بر تربت واعتقاد به بداء در اين موضوعاتى كه شيعه مورد هجوم قرار گرفته و يا موضوع توسل و استغاثه به ارواح اوليا و تبرك و ديگر موضوعاتى كه مورد اختلاف بين وهابيان و ديگر فرقه هاى اسلامى است كه اگر به مصادر ومنابع يا علماى شيعه و اهل سنت مراجعه شود مى توان با به دست آوردن آراى آنان به نظر صحيح رسيده ونزاع وخصومت را برطرف نمود.

عادل غضبان، مدير مجله مصرى «الكتاب» در مقدمه جلد سوم

ص: 21

«الغدير» مى نويسد:

اين كتاب، منطق شيعه را روشن مى كند واهل سنت مى توانند به وسيله اين كتاب، شيعه را به طور صحيح بشناسند. شناسايى صحيح شيعه سبب مى شود كه آراى شيعه وسنى به يكديگر نزديك شود ومجموعاً صف واحدى تشكيل دهند. (1)

اين در حالى است كه وهابيان بدون اطلاع از مفاد كتاب هاى مخالفان خود، آنان را تكفير نموده و به جهت اعتقاد به برخى مسايل از دين خارج مى نمايند.

2. حسن ظنّ به ديگرى

خداوند متعال مى فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ) (حجرات: 12)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمان ها گناه است.

از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمود:

إِيّاكُمْ والظنَّ؛ فَانَّ الظنّ اكذبُ الحَدِيث، ولاتَحَسَّسُوا وَلا تَجَسَّسُوا وَلا تَناجَشُوا وَلا تَحاسَدُوا وَلا تَدابَرُوا وَلا تَباغَضُوا، وَكُونُوا عِبادَ اللهِ إِخْوانَاً، وَلا يَحِلُ


1- شش مقاله شهيدمطهري/، ص 221 به نقل از او.

ص: 22

لِمُسْلِمٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاثَة أَيّامٍ. (1)

از گمان بد به ديگرى بپرهيزيد؛ زيرا گمان بد، بدترين گفتار است، واحساس بد به كسى نداشته باشيد وتجسس نكنيد، وجست وجو نكنيد وبه يكديگر حسد نورزيد وبه همديگر پشت ننماييد، وبغض همديگر را در دل نداشته باشيد. بنده خدا وبرادران يكديگر باشيد، و بر مسلمان جايز نيست با برادرش بيش از سه روز قهر نمايد.

از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود:

المُسْلِمُ أَخُو المُسْلِمِ وَهُوَ عَيْنُهُ وَمِرْآتُهُ وَدَلِيلُهُ، لايَخُونُهُ وَلايَخْدَعُهُ وَلا يَظْلِمُهُ وَلا يَكْذِبُهُ وَلا يَغْتابُهُ. (2)

مسلمان برادر مسلمان است، مسلمان چشم مسلمان وآينه وراهنماى اوست، هرگز به مسلمان خيانت وخدعه وظلم نمى كند وبه او دروغ نگفته وغيبت او را نمى نمايد.

آيت الله شهيد مطهرى مى فرمايد:

اسلام وحدت مسلمين را خواسته است. اكنون بايد ببينيم كه اين وحدت مستلزم اين است كه همه مسلمين از يك مذهب پيروى


1- التاج الجامع للأصول، ج 5، ص 29، رجوع شود به اصول كافي، ج 2، ص 244.
2- بحارالانوار، ج 72، ص 266. وشبيه آن، التاج الجامع، ج 5، ص 54.

ص: 23

كنند و فرقه فرقه شدن آنها مانع وحدت آنهاست يا آن چيزى كه مانع وحدت است بيشتر سوءتفاهماتى است كه با يكديگر دارند؟ به عقيده ما دومى است ... (1)

و معناى اسلام در روايات به آن اشاره شده و نيز مسلمان معروفى گشته است.

3. عدم حكم به لوازم اعتقادات

يكى از راه كارهاى تقريب سياسى حكم نكردن به لوازم اعتقادات افراد است.

از باب مثال: اشاعره معتقد به جبرند، مخالفان آنها نبايد بگويند كه اشاعره اعتقادى بر خلاف قرآن دارند وهركس كه بر خلاف قرآن اعتقاد دارد مخالف قرآن است ومخالف قرآن مخالف خدا ورسول بوده ومخالف آن دو كافر است وكافر بايد كشته شود. اين لوازم را اشعرى قبول ندارد ولذا نمى توان او را ملتزم به آن نموده وحكم را بر او مترتب كرد.

همچنين است در مورد اعتقاد معتزله به تفويض واعتقاد اماميه به نظريه «امر بين الامرين»، يا مسأله توجه به وسائط هنگام دعا وصدا زدن اموات وغيره.

همچنين است در مسائلى همچون توسل و استغاثه به ارواح اوليا و ... كه مورد اختلاف بين وهابيان و ديگر فرقه هاى اسلامى است.


1- يادداشت هاي استاد مطهري، ج 7، ص 413.

ص: 24

ابن تيميه مى گويد:

... فلازم المذهب ليس بمذهب إلّا أن يستلزمه صاحب المذهب ... (1)

... لازمه مذهب جزء عقائد مذهب به حساب نمى آيد مگر آنكه صاحب آن مذهب ملتزم به آن باشد ...

او نيز مى گويد:

فالصواب انّ مذهب الانسان ليس بمذهب له إذا لم يلتزمه، فانّه إذا كان قد انكره ونفاه كانت اضافته إليه كذباً عليه ...(2)

صحيح آن است كه مذهب انسان آن وقتى مذهب اوست كه ملتزم به آن باشد ولى اگر آن را انكار كرده ونفى كند انتساب آن به او دروغ بر اوست ...

محمدخليل هراس در شرح نونيه ابن قيم جوزيه مى گويد:

والذي يظهر من كلام الأئمة انّهم لايفرقون في الحكم بين اللوازم البيّنة الظاهرة واللوازم الخفية؛ فانّ الانسان قد يذهل عن اللازم القريب، بل غالب كلامهم عن اللوازم البيّنة التي ثبت


1- مجموعة الفتاوي، ج 5، ص 306.
2- مجموعة الفتاوى، ج 20، صص 217- 218.

ص: 25

لزومها؛ فإذا ثبت عدم المؤاخذة بها وعدم لزومها فالخفية من باب اولي. (1)

آنچه از كلام امامان به دست مى آيد اينكه آنان بين لوازم آشكار وظاهر ولوازم مخفى- در عدم جواز انتساب به افراد- فرق نمى گذارند؛ زيرا انسان گاهى از لوازم قريب غافل است، بلكه غالب كلام انسان از لوازم آشكار است كه لزومش ثابت مى باشد. حال اگر نمى توان كسى را به لوازم آشكار مؤاخذه كرد پس در لوازم خفى به طريق اولى نمى توان انسان را مؤاخذه نمود.

4. حكم به ظاهر افراد

اشاره

از مصاديق رحمت الهى آن است كه احكامش را بر يقين مترتب كرده نه بر گمان و وهم؛ يعنى تا يقين بر خلاف ندارى حكم به برائت بايد كرد و لذا وهابيان نبايد به مجرد مواجهه با عقيده اى كه ظاهر آن با عقايد آنان سازگارى ندارد، حكم به كفر مخالفان خود نمايند.

قرآن وحكم به ظاهر افراد

خداوند متعال مى فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ


1- شرح نونيه ابن قيم، ج 2، ص 235.

ص: 26

عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا) (نساء: 94)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه در راه خدا گام مى زنيد (و به سفرى براى جهاد مى رويد)، تحقيق كنيد! وبه خاطر اينكه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنايمى) به دست آوريد، به كسى كه اظهار صلح واسلام مى كند نگوييد: مسلمان نيستى.

روايات اهل بيت: وحكم به ظاهر افراد

از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود:

الإسلامُ هُوَ الظّاهِرُ الَّذي عَليهِ النّاسُ؛ شَهَادَةُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللهُ وَأنّ مُحَمّداً رَسُولُ اللهِ (ص) وَإقامَةُ الصَّلاةِ وَإيتاءِ الزَّكاةِ وَحَجُّ البَيْتِ وَصِيامُ شَهْرِ رَمَضَانَ. (1)

اسلام همان ظاهرى است كه مردم برآنند، يعنى گواهى به وحدانيت خدا واينكه محمّد رسول خداست، ونيز برپا نمودن نماز وپرداخت زكات وقصد خانه خدا وروزه ماه رمضان.

ونيز نقل شده كه فرمود:

الإسلامُ شَهَادةُ أنْ لا إلهَ إلّا اللهُ وَالتَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللهِ (ص) وَ بِهِ حُقِنَتِ الدِّماءُ وَعَلَيْهِ جَرَتِ المَناكِحُ


1- اصول كافي، ج 2، ص 20.

ص: 27

وَالمَواريثُ وَعَلَي ظاهِرِهِ جَمَاعَةُ النّاسِ. (1)

اسلام عبارت است از گواهى به وحدانيت خدا وتصديق رسول خدا (ص) كه به توسط آن خون ها محفوظ مانده وبر آن نكاح ها وارث ها جارى مى گردد، واجتماع مردم بر ظاهر آن است.

ونيز از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود:

وَالإسْلامُ مَا ظَهَرَ مِنْ قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ، وَهُوَ الَّذي عَلَيْهِ جَمَاعَةٌ مِنَ النّاسِ مِنَ الفِرَقِ كُلِّها، وَبِهِ حُقِنَتْ الدِّماءُ، وَعَلَيْهِ جَرَتِ المَوارِيثُ، وَجازَ النّكاحُ، وَاجْتَمَعُوا عَلي الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصَّوْم وَالحَجِّ، فَخَرَجُوا بِذلِكَ عَنِ الكُفْرِ وَاضِيفُوا إلي الإيمانِ. (2)

اسلام همان ظاهر گفتار وكردار فرد است، وآن چيزى است كه اجتماع مردم از تمام فرقه ها بر آن مى باشد، وبه توسط آن است كه خون ها حفظ شده وبر آن ارث ها جارى گشته و نكاح جايز مى شود، وبر نماز وزكات وروزه وحج اجتماع مى نمايند وبه آن از كفر خارج شده وبه سوى اسلام منتسب مى گردند.


1- اصول كافي، ج 2، ص 20.
2- همان.

ص:28

روايات اهل سنت وحكم به ظاهر افراد

الف) بخارى به سندش از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

امِرْتُ أنْ أقاتِلُ النّاسَ حَتّي يَشْهَدُوا أن لا إله إلّا الله وأنّ محمّداً رسولُ الله وَيُقِيمُوا الصَّلاة وَيُؤتُوا الزَّكَاةَ، فِإذا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنّي دِماءَهُمْ وَأمْوالَهُمْ إلّا بِحَقِّ الإسْلامِ وَحِسابُهُمْ عَلي اللهِ. (1)

من مأمور شده ام كه با مردم بجنگم تا شهادت به وحدانيت خدا ورسالت محمد داده ونماز به پا داشته وزكات دهند، وچون چنين كردند خون واموالشان از ناحيه من- به جز به حقّ اسلام- محفوظ مى ماند ولى حساب آنان بر خداوند است.

ابن حجر عسقلانى در شرح اين حديث مى گويد: «

وفيه دليل علي قبول الأعمال الظاهرة والحكم بمايقتضيه الظاهر. (2)

اين حديث دليل بر قبول اعمال ظاهر وحكم بر طبق مقتضاى ظاهر است.

بغوى در شرح اين حديث مى گويد:


1- صحيح بخاري، كتاب الايمان، باب فان تابوا واقاموا الصلاة.
2- فتح الباري، ج 1، ص 77.

ص: 29

وفي الحديث دليل علي انّ امور الناس في معاملة بعضهم بعضاً انّما تجري علي الظاهر من احوالهم دون باطنها. (1)

اين حديث دليل بر آن است كه مردم در زندگى ومعامله با يكديگر بايد بر ظاهر احوالشان حكم جارى كنند نه باطن آنها.

ب) اسامه مى گويد:

بَعَثَنا رَسوُلُ الله (ص) فِي سَرِيَّةٍ فَصَبَّحْنَا الحُرُقَاتِ مِنْ جُهَيْنَة، فأدْرَكْتُ رَجُلًا فَقالَ: لا إله إلّا الله، فَطَعَنْتُهُ فَوَقَعَ فِي نَفْسِي مِنْ ذلكَ، فَذَكَرْتُهُ لِلنَّبِي (ص) فَقال رَسُولُ الله (ص): أَقَال لا إلَه إلّا اللهُ وَقَتَلْتهُ؟! قالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ! إنَّما قَالَهَا خَوْفاً مِنَ السِّلاحِ. قالَ: أَفَلا شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتّي تَعْلَمَ أَقالَها أَمْ لا، فَمَا زَالَ يُكَرِّرُهَا عَلَيَّ حَتّي تَمَنَّيْتَ أَنّي أسْلَمْتُ يَوْمَئِذٍ.(2)

رسول خدا (ص) ما را به جنگى فرستاد وصبح هنگام به منطقه حرقات از قبيله جهنيه وارد شديم. مردى را ديدم كه لااله الّا الله گفت، ولى من نيزه ام را بر او فرو بردم. اين كار در دلم شك وترديد ايجاد


1- شرح السنة، بغوي، ج 1، ص 70.
2- صحيح مسلم، كتاب الايمان، باب تحريم قتل الكافر بعد قوله: «لااله الّا الله».

ص: 30

كرد لذا به پيامبر (ص) عرض كردم، حضرت فرمود: آيا او لا اله الّا الله گفت وتو او را كشتى؟ عرض كردم: اى رسول خدا! او به جهت ترس از اسلحه كلمه توحيد را بر زبان جارى ساخت. حضرت فرمود: آيا قلبش را نشكافتى تا علم پيدا كنى كه اين كلمه را گفته است يا خير؟ حضرت اين كلمه را چندان تكرار كرد كه من آرزو كردم كه در آن روز از نو اسلام آورم.

نووى در شرح اين حديث مى گويد:

ومعناه انّك انّما كلّفت بالعمل بالظاهر وماينطق به اللسان، وامّا القلب فليس لك طريق إلي معرفة مافيه، فانكر عليه امتناعه من العمل بما ظهر باللسان ... (1)

معناى حديث آن است كه انسان مكلف به عمل ظاهر وآنچه از زبان فرد خارج مى شود، مى باشد وكسى آگاه از آنچه در قلب انسان است نيست، ولذا پيامبر (ص) به جهت امتناع او از عمل به ظاهر كلام انسان، او را انكار كرده است.

ونيز مى گويد:

وفيه دليل علي القاعدة المعروفة في الفقه والاصول انّ الأحكام فيها بالظاهر والله يتولّي السرائر. (2)


1- شرح نووي بر صحيح مسلم، ج 2، ص 104.
2- شرح نووي بر صحيح مسلم، ص 107.

ص: 31

اين حديث دليل بر قاعده اى معروف در فقه واصول است كه بايد حكم به ظاهر افراد گردد وخداست كه متولّى پنهان افراد است.

ج) معاوية بن حكم سلمى نقل كرده كه درباره كنيز خود از رسول خدا (ص) سؤال كردم كه آيا مى توان او را در راه خدا آزاد كرد؟ حضرت فرمود:

إئْتِنِي بِها، فَأَتَيْتَهُ بِها فَقَالَ لَهَا: أيْنَ اللهُ؟ قَالَتْ: فِي السَّماءِ، قالَ: مَنْ أنَا؟ قَالَتْ: أَنْتَ رَسُولُ اللهِ، قالَ: أَعْتِقْهَا فإنَّهَا مُؤْمِنَةٌ. (1)

او را نزد من آور، من او را به نزد رسول خدا (ص) آوردم، حضرت به او فرمود: خدا كجاست؟ او گفت: در آسمان. فرمود: من كيستم؟ عرض كرد: شما فرستاده خدايى. حضرت فرمود: او را آزاد كن كه مؤمنه است.

د) مقداد مى گويد:

قُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ! أَرَأَيْتَ إنِ اخْتَلَفْتُ أنَا وَرَجُلٌ مِنَ المُشْرِكِينَ ضَرْبَتَيْنِ فَقَطَعَ يَدَي، فَلَمّا هَوَيْتُ إلَيْهِ لأَضْرِبَهُ قَالَ: لا إلهَ إلّا اللهُ، أَأَقْتُلُهُ أَمْ أَدَعْهُ؟ قالَ:


1- صحيح مسلم، كتاب المساجد، باب تحريم الكلام في الصلاة، رقم 537.

ص: 32

بَلْ، دَعْهُ.(1)

عرض كردم: اى رسول خدا (ص)! اگر من با يكى از مشركين زد وخورد كرديم واو دست مرا قطع نمايد، وچون به طرف او مى روم تا قصاص نمايم او كلمه توحيد را بر زبان جارى سازد، آيا مى توانم او را به قتل رسانم يا بايد رهايش كنم؟ حضرت فرمود: بلكه بايد او را رها كنى.

ه) در حديثى رسول خدا (ص) خطاب به على (ع) كرده و مى فرمايد:

... قاتِلْهُمْ حَتَّي يَشْهَدُوا أَنْ لا إلَهَ إلّا اللهُ وَأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، فَاذا فَعَلُوا ذلِكَ فَقَدْ مَنَعُوا مِنكَ دِمَاءَهُمْ. (2)

... با آنان بجنگ تا شهادت به وحدانيت خدا ورسالت محمد دهند، وچون چنين گفتند از ناحيه تو خونشان محفوظ است.

و) بخارى نقل كرده:

إنَّ رَجُلًا قَامَ فَقَال: يَا رَسُولَ اللهِ! اتَّقِ اللهَ. فَقَالَ: وَيْلَكَ أَلَسْتُ أحَقُ أَهْلَ الأرضِ أَنْ يَتَّقِي اللهَ؟! فَقَالَ خالدٌ: يَا رَسُولَ اللهِ (ص)! أَلا أَضْرِبُ عُنُقَهُ؟ قالَ: لا، لَعَلَّهُ أنْ يَكُونَ يُصَلِّي. (3)


1- صحيح بخاري، كتاب مغازي؛ فتح الباري، ج 7، ص 321؛ صحيح مسلم، رقم ح 1678.
2- صحيح مسلم، ج 4، ص 1871.
3- صحيح بخاري، ج 5، ص 207.

ص: 33

شخصى بلند شد وعرض كرد: اى رسول خدا! تقوا پيشه كن. حضرت فرمود: واى بر تو! آيا من در بين اهل زمين سزاوارترين افراد به ترس از خدا نيستم؟ خالد گفت: آيا اجازه مى دهيد كه گردنش را بزنم؟ حضرت فرمود: هرگز، شايد او نماز مى خواند.

از اين حديث استفاده مى شود كه مجرد نماز خواندن باعث مى شود كه خون كسى محفوظ بماند.

ز) ونيز به سندش نقل كرده:

انَّ اعْرابِيّاً أَتي النَّبي (ص) فَقَالَ: دُلَّنِي عَلَي عَمَلٍ إذا عَمِلْتُهُ دَخَلْتُ الجَنّةَ. فَقَال (ص): تَعْبُدُ اللهَ وَلا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئَاً، وَتُقيمُ الصَّلاةَ المَكْتُوبَةَ وَتُؤَدّي الزَّكاة المَفْرُوضَةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ. قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا أَزيدُ عَلي هَذا. فَلَمَّا وَلّي قالَ النَّبِي (ص): مَنْ سرَّهُ أنْ يَنْظُرَ إلي رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الجَنَّة فَلْيَنْظُرْ إلي هذا. (1)

شخصى اعرابى خدمت پيامبر (ص) رسيد وعرض كرد: مرا راهنمايى كن بر عملى كه هرگاه آن را انجام دادم وارد بهشت شوم. حضرت فرمود: اينكه خدا را عبادت كنى وهرگز به او شرك نورزى ونمازى را كه نوشته شده به پا دارى وزكات واجب را بپردازى وماه رمضان را روزه


1- صحيح بخاري، ج 2، ص 130- 131، باب وجوب الزكاة.

ص: 34

بگيرى. آن گاه فرمود: قسم به كسى كه جانم به دست اوست زيادتر از اين نمى گويم. وچون برگشت حضرت فرمود: هر كس دوست دارد كه به فردى از اهل بهشت نظر كند اين شخص را نظاره نمايد.

ك) ونيز به سندش از عباده نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود:

مَنْ شَهِدَ أن لا إلَهَ إلّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّ عِيسي عَبدُ اللهِ وَرَسُولُهُ وَكَلِمَتَهُ ألْقَاهَا إلي مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَالجَنَّةُ حَقٌّ وَالنّار حَقٌّ، أَدْخَلَهُ اللهُ الجَنَّةَ عَلي مَا كَانَ مِنَ العَمَلِ. (1)

هركس به وحدانيت خداوند گواهى دهد واينكه محمّد بنده ورسول اوست واينكه عيسى بنده خدا وفرستاده وكلمه اوست كه به مريم القا نموده وروح خداست، واينكه بهشت ودوزخ حقّ است، خداوند او را با هر آنچه از عمل انجام داده وارد بهشت خواهد نمود.

بخارى به سندش از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

مَنْ شَهِدَ أَنْ لا إلَهَ إلا اللهُ وَ اسْتَقْبٍلَ قِبْلَتِنا وَ صَلّي صَلاتَنا وَ أكَلَ ذَبيحَتَنا فَذلكَ المُسْلِمُ، لَهُ ما لِلْمُسْلِمُ وَ عَلَيْهِ ما عَلَي المُسْلِمِ. (2)


1- صحيح بخاري، ج 5، ص 201.
2- همان، ج 2، ص 109.

ص: 35

هر كس به وحدانيت خدا شهادت دهد و به طرف قبله ما ايستاده ونماز ما را به جاى آورد و از ذبيحه ما بخورد او مسلمان است وهر آنچه به نفع يا ضرر مسلمانى جعل شده براى او نيز مى باشد.

علماى اهل سنت وحكم به ظاهر

الف) ابن تيميه مى گويد:

... فإنّ الإيمان الذي علقت به احكام الدنيا هو الإيمان الظاهر وهو الإسلام ... (1)

... همانا ايمانى كه احكام دنيا بر آن معلّق شده ايمان ظاهرى مى باشد كه همان اسلام است.

ب) ابن حجر عسقلانى مى گويد:

... و في حديث ابن عباس من الفوائد؛ منها الاقتصار في الحكم باسلام الكافر اذا اقرّ بالشهادتين. (2)

... در حديث ابن عباس فوائدى است از آن جمله اينكه بايد در حكم به اسلام كافر اكتفا بر اقرار به شهادتين نمود.

د) شاطبى مى گويد:

انّ اصل الحكم بالظاهر مقطوع به في الأحكام خصوصاً وبالنسبة إلي الاعتقاد


1- الايمان، ابن تيميه، ص 398.
2- فتح الباري، ج 13، ص 367.

ص: 36

في الغير عموماً؛ فانّ سيّد البشر مع اعلامه بالوحي يجري الأمور علي ظواهرها في المنافقين وغيرهم، وان علم بواطن احوالهم، ولم يكن ذلك بمخرجه عن جريان الظواهر علي ماجرت عليه ... (1)

همان اصل حكم به ظاهر افراد امرى قطعى در احكام به طور خصوص ونسبت به اعتقاد غير به طور عموم است؛ زيرا سيد بشر [حضرت محمّد (ص)] همراه با اعلام به وحى، امور را بر ظواهر آن نسبت به منافقان وديگران جارى مى كرد، گرچه از باطن آنها آگاهى داشت، ولى اين آگاهى او را از جريان حكم بر ظواهر افراد باز نمى داشت.

ه) ذهبى مى گويد:

ورأيت للأشعري كلمة أعجبتني وهي ثابتة رواها البيهقي، سمعت اباحزم العبدري، سمعت زاهر بن احمد السرخسي يقول: لمّا قرب حضور اجل أبي الحسن الأشعري في داري ببغداد دعاني فأتيته فقال: اشهد علي انّي لا اكفّر احداً من اهل القبلة؛ لانّ الكلّ يشيرون إلي معبود


1- الموافقات، شاطبي، ج 2، ص 271- 272.

ص: 37

واحد؛ وانّما هذا كلّه اختلاف العبارات. قلت: وبنحو هذا أدين، وكذا كان شيخنا ابن تيمية في اواخر ايامه يقول: انا لااكفر احداً من الأمة ويقول: قال النبي (ص): لايحافظ علي الوضوء إلّا مؤمن، فمن لازم الصلوات بوضوء فهو مسلم. (1)

از ابوالحسن [على بن اسماعيل] اشعرى كلمه اى شنيدم كه مرا به تعجب واداشته است، و آن كلمه اى است كه بيهقى آن را نقل كرده است. از ابوحزم عبدرى شنيدم كه زاهر بن احمد سرخسى مى گفت: چون هنگام مرگ ابوالحسن اشعرى در خانه اش در بغداد فرا رسيد نزد او رفتم او گفت: گواهى بده بر من كه هرگز كسى از اهل قبله را تكفير نخواهم كرد؛ زيرا همه به يك معبود اشاره دارند، واينها همه اختلاف عبارت است. مى گويم: من نيز ملتزم به اين مطلب مى باشم، ونيز استاد ما ابن تيميه در اواخر عمرش مى گفت: من هيچ فردى از امت اسلامى را تكفير نمى كنم. و مى گفت: پيامبر (ص) فرمود: بر وضو به جز مؤمن محافظت نمى كند. پس هر كس مواظب نماز همراه با وضويش باشد مسلمان است.

و) رشيد رضا در تفسير «المنار» مى گويد:

انّ من اعظم ما بليت به الفرق الاسلامية رمي بعضهم بعضاً بالفسق


1- سير اعلام النبلاء، ج 11، ص 542.

ص: 38

والكفر مع انّ قصد كلٍّ الوصول إلي الحق بما بذلوا جهدهم لتأييده واعتقاده والدعوة إليه، فالمجتهد وان اخطأ معذور ... (1)

همانا از مهم ترين چيزهايى كه فرقه هاى اسلامى به آن مبتلا هستند اينكه برخى از آنها بعضى ديگر را نسبت به فسق وكفر مى دهند، با آنكه هدف هر كدام از آنها رسيدن به حق است با آنچه كه از كوشش براى تأييد واعتقاد به حقّ ودعوت به آن بذل كرده است. پس مجتهد گرچه خطا كرده معذور است ...

ز) ابن حزم مى گويد:

وذهبت طائفة إلي انّه لا يكفّر ولا يفسّق مسلم بقول قاله في اعتقاد أو فتيا، وانّ كل من اجتهد في شي ء من ذلك فدان بما رأي انّه الحقّ فانّه مأجور علي كلّ حال، ان أصاب فأجران وان اخطأ فأجر واحد.

قال: وهذا قول ابن ابي ليلي، وابي حنيفة والشافعي وسفيان الثوري وداود بن علي، وهو قول كل من عرفنا له قولا في هذه المسألة من


1- تفسيرالمنار، ج 7، ص 141 ...

ص: 39

الصحابة لا نعلم منهم خلافاً في ذلك اصلا. (1)

طائفه اى معتقدند كه نبايد مسلمانى را نسبت به كفر ويا فسق داد به جهت گفتارى كه در باب اعتقاد يا فتوا داده است، واين كه هر مجتهدى در اين مسائل به آنچه اعتقاد پيدا كرده كه حقّ است به هر حال مأجور مى باشد، اگر به واقع رسيده دو اجر دارد واگر به خطا رفته يك ثواب دارد.

آن گاه مى گويد: اين قول ابن ابى ليلى وابوحنيفه وشافعى وسفيان ثورى وداود بن على است، ونيز قول هر صحابى كه گفتار او را در اين مسأله شناخته ايم واز آنها خلافى در اين مسأله هرگز سراغ نداريم.

ك) محمّد ناصر البانى مى گويد:

فانّ مسألة التكفير عموماً- لا للحكّام فقط بل وللمحكومين ايضاً- هي فتنة عظيمة قديمة تبنّتها فرقة من الفرق الاسلامية القديمة وهي المعروفة بالخوارج. (2)

همانا مسأله تكفير به طور عموم- نه تنها براى حاكمان فقط بلكه براى محكومان نيز- فتنه اى بزرگ وقديمى است كه فرقه اى قديمى از فرقه هاى اسلامى آن را پذيرفته است، فرقه اى معروف به


1- الفصل في الأهواء والملل والنحل، ج 3، ص 291.
2- فتنةالتكفير، ص 14.

ص: 40

خوارج.

وهابيان با تكفير سريع مخالفان خود و بدون توجه به نيت و توجيه آنان با قرآن و حديث و سخن علما به مخالفت پرداخته اند.

5. گفت وگو در مسائل اختلافى

عبدالحكيم محمّد ابوشقة مى گويد:

نتعاون فيما اتفقنا عليه ونتحاور فيما اختلفنا فيه. (1)

در مسائل اتفاقى همديگر را كمك كرده ودر مسائل اختلافى گفت وگو خواهيم كرد.

6. دورى از خطّ غلو

شكّى نيست كه در هر دين ومذهبى افراد غالى وجود داشته است وبر ماست كه از آنها دورى كنيم، ولى لازم است كه قبل از هرچيز مفهوم غلو ومصاديق آن را به نحو احسن از قرآن وسنت وعقل فراگيريم تا بى جهت كسى را به اين عنوان متهم نسازيم؛ كارى كه وهابيان كنونى آن را انجام مى دهند.

حسن بن فرحان مالكى از علماى اهل سنت در مقاله اى تحت عنوان: «قرائة فى التحولات السنية للشيعة» مى گويد:

فعندما يأتي الدكتور التيجاني إلي


1- به نقل از دكتر يوسف قرضاوي.

ص: 41

الشيعة الذين ينشر غلاة السنة بأنّهم- أي الشيعة- انما يعبدون علياً ويزعمون انّ جبرئيل أخطأ، وانّهم يريدون الكيد للاسلام من باب التشيع، وانهم يمتلكون مصاحف أخري غير مصاحفنا، وانّهم حاقدون علي الإسلام، ويتزاوجون سفاحاً وغير ذلك من التشويهات بل الافتراءات التي تزيد شباب السنة شكوكاً اذا اكتشفوا الحقيقة واذا فقدوا الثقة في علمائهم وباحثيهم، فلا ينتظر منهم العلماء إلّا هذا التحوّل الحاد والشكّ بالمنظومة السنية كلها ...

الجانب السني المتأخر بعد القرون الثلاثة الأولي إلي اليوم اصابته ردّة فعل من غلوّ الشيعة في ذم الصحابة، فقام اهل السنة وغلوا في جانب الصحابة ونقلوا الآيات والأحاديث التي تحمل الثناء ولم ينقلوا الآيات والأحاديث التي تنقل العتب بل

ص: 42

والذم في بعض المواقف ... وسيبقي الغلو السلفي من اكبر الأمور المساعدة علي الانتقال الحادّ إلي الشيعة مالم يسارع عقلاء السلفية بنقد الغلو داخل التيار السلفي نفسه، ذلك الغلو المتمثل في كثرة الأحاديث الضعيفة والموضوعة التي نشدّ بها المذهب وكثرة التكفيرات المخالفة للمنهج النظري، كتكفير ابي حنيفة والاحناف وتكفير الشيعة والجهمية والمعتزلة ...

مسألة الغلو في دعوي الاجتهاد من اسباب نفرة التيجاني عن المذهب السني؛ اذ لحظتُ انّ التيجاني اخذ يسخر من زعمنا بان معاوية اجتهد وهو مأجور علي قتال علي وقتل حجر بن عدي وسب علي علي المنابر واستلحاق زياد ومخالفة الاحاديث و ... وانّ يزيد مأجور علي قتل الحسين واستباحة الحرة ... وحقيقة انّ هذا ليس رأي اهل السنة المتقدمين، انما رأي من تلبس باسم السنة من النواصب أو ممّن اخذته

ص: 43

ردود الأفعال ... (1)

هنگامى كه دكتر تيجانى به سراغ شيعه مى رود، همان غاليان سنّى مى گويند: شيعه على را عبادت مى كند وگمان مى كند كه جبرئيل خطا كرده است، وشيعه درصدد ضربه زدن به اسلام از راه تشيع است، وآنان قرآن هاى ديگرى غير از قرآن ما دارند، وآنان نسبت به اسلام كينه دارند، وازدواجشان زنا است، وديگر شبهات بلكه تهمت هايى كه گاهى شك هاى جوانان اهل سنت را نسبت به صداقت ما بيشتر مى كند هنگامى كه حقيقت را كشف كرده واعتماد خود را نسبت به محققان وعلماى خود سلب نمودند. ولذا علما نمى توانند از اين جوانان انتظارى جز اين تحول طبيعى وشك به تمام حوزه هاى علمى سنّى داشته باشند ...

اهل سنت متأخر بعد از سه قرن اول تا به امروز در مقابل غلوّ شيعه در مذمت صحابه، درصدد برآمدند تا درباره صحابه غلو نموده وآيات واحاديثى را نقل كنند كه تنها درصدد ثناگويى صحابه است وهرگز آيات واحاديثى كه متضمّن عتاب وسرزنش وبلكه مذمت در برخى از موارد است را نقل نكردند ...

غلوى كه سلفى ها دارند مى تواند از بزرگ ترين امورى باشد كه زمينه ساز انتقال اهل سنت به شيعه باشد وتا مادامى كه عقلاى سلفيه هرچه زودتر به فكر چاره نيفتند ودرصدد نقد غلوى كه


1- المجلّة، شماره 1082، تاريخ 11/ 11/ 2000 م، تحت عنوان «قرائة في التحولات السنية للشيعة».

ص: 44

داخل افراد خودشان است نباشند؛ همان غلوّى كه در بسيارى از احاديث ضعيف وجعلى در تأييد مذهب آنها نمودار گشته وروش هاى مخالف خود همچون ابوحنيفه واحناف وشيعه وجهميه ومعتزله را تكفير نموده اند، وضع به همين منوال بوده وفوج فوج جوانان از تسنن به تشيع مى گروند ...

مسأله غلو در ادعاى اجتهاد از اسباب نفرت دكتر تيجانى از مذهب سنى بوده است؛ زيرا ملاحظه مى كنيم كه او چگونه مسخره مى كند گمان ما را كه معاويه اجتهاد كرده ودر جنگ با على وكشتن صحابه وحجر بن عدى وسبّ على بر منابر وملحق كردن زياد به خود ومخالفت با احاديث و ... مأجور بوده است، واين كه يزيد در كشتن حسين وواقعه حرّه مأجور بوده است ...

حقيقت مطلب اين است كه اين حرفها رأى پيشينيان از اهل سنت نبوده است؛ بلكه تنها رأى نواصب بوده كه اسم اهل سنت را بر خود نهاده اند ويا كسانى كه در مقابل غاليان شيعه چنين عكس العملى از خود نشان داده اند ...

شيخ صدوق از امام على بن موسى الرضا (ع) در ضمن دعايى چنين نقل مى كند:

اللَّهُمَّ إِنِّي بَرِي ءٌ مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِكَ. اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ وَأَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الَّذِينَ ادَّعَوْا لَنَا مَا لَيْسَ لَنَا بِحَقٍّ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا فِينَا مَا

ص: 45

لَمْ نَقُلْهُ فِي أَنْفُسِنَا، اللَّهُمَّ لَكَ الْخَلْقُ وَ مِنْكَ الرِّزْقُ وَ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ، اللَّهُمَّ أَنْتَ خَالِقُنَا وَ خَالِقُ آبَائِنَا الأَوَّلِينَ وَ آبَائِنَا الآخِرِينَ، اللَّهُمَّ لا تَلِيقُ الرُّبُوبِيَّةُ إِلا بِكَ وَلا تَصْلُحُ الْإِلَهِيَّةُ إِلا لَكَ، فَالْعَنِ النَّصَارَي الَّذِينَ صَغَّرُوا عَظَمَتَكَ وَالْعَنِ الْمُضَاهِئِينَ لِقَوْلِهِمْ مِنْ بَرِيَّتِكَ.

اللَّهُمَّ إِنَّا عَبِيدُكَ وَ أَبْنَاءُ عَبِيدِكَ لا نَمْلِكُ لأَنْفُسِنَا نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَلامَوْتاً وَحَيَاةً وَلا نُشُوراً.

اللَّهُمَّ مَنْ زَعَمَ أَنَّا أَرْبَابٌ فَنَحْنُ مِنْهُ بِرَاءٌ، وَمَنْ زَعَمَ أَنَّ إِلَيْنَا الْخَلْقَ وَعَلَيْنَا الرِّزْقَ فَنَحْنُ بِرَاءٌ مِنْهُ كَبَرَاءَةِ عِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ (ع) مِنَ النَّصَارَي.

اللَّهُمَّ إِنَّا لَمْ نَدْعُهُمْ إِلَي مَا يَزْعُمُونَ؛ فَلا تُؤَاخِذْنَا بِمَا يَقُولُونَ، وَ اغْفِرْ لَنَا مَا يَدَّعُونَ، وَلا تَدَعْ عَلَي الأَرْضِ مِنْهُمْ دَيَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَلا يَلِدُوا إِلا فاجِراً كَفَّاراً. (1)


1- بحارالأنوار، ج 25، ص 343.

ص: 46

حاصل كلام امام رضا (ع) اين است كه خدايا من از اسناد حول وقوّت به غير تو، برائت مى جويم. هيچ حول وقوّتى نيست مگر به تو. به تو پناه مى برم، واز كسانى كه آنچه حقّ وسهم ما نيست، درباره ما ادّعا دارند، به سوى تو برائت مى جويم. خدايا، من از كسانى كه چيزهايى درباره ما گفتند كه ما به آن معتقد نبوده وچيزى از آن را درباره خود قائل نيستيم، به سوى تو برائت مى جويم. خدايا آفرينش همگان از آن تو وروزى هر كسى از جانب توست وما تنها تو را عبادت مى كنيم وتنها از تو كمك مى جوييم. خدايا تو آفريدگار ما وهمه پدران ما هستى. ربوبيت تنها سزاوار توست والوهيت جز براى تو صلاحيت ندارد. پس ترسايانى كه از عظمت تو كاستند وكسانى را كه عقايد وگفتارشان شبيه آنان است، از رحمت خاص خود دور كن. خدايا ما بندگان مالك هيچ چيز خود نيستيم، سود وزيان، مرگ زندگى و حيات پس از آن در اختيار ما نيست. از هر كس كه پندارد ما ربوبيت داريم، بيزاريم، وهر كس گمان بَرد آفرينش وروزى به دست ماست، همان گونه كه عيسى بن مريم از نصارى تبرى جست، از او تبرى مى جوييم. هرگز اينان را به چنين پندارهايى فرا نخوانديم، پس ما را به گفتار آنان مؤاخذه مكن وما را بر ادّعاهايشان ببخشا، وهيچ يك از آنان را بر روى زمين باقى مگذار كه اگر باقى گذارى، بندگان تو را گمراه كنند وجز فاجر وكافر نزايند.

7. پرهيز از كيد دشمنان اسلامى

ص: 47

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ) (انفال: 46)

ونزاع (و كشمكش) نكنيد، تا سست نشويد، وقدرت (و شوكت) شما از ميان نرود!

از سياست هاى قديمى دشمنان «تفرقه بينداز وحكومت كن» است كه وهابيان با تكفير ساير فرقه هاى اسلامى دشمن را در اين راستا كمك مى نمايند.

8.ضرورت يك صدايى به هنگام شدايد

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ) (صف: 4)

خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند گوئى بنايى آهنين اند!

ومى فرمايد:

(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ) (فتح: 29)

محمّد (ص) فرستاده خداست؛ وكسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت وشديد، ودر ميان خود مهربانند.

وهابيان بايد بدانند كه عموم مسلمانان دشمنان مشتركى دارند كه با قرآن و پيام آور آن و اسلام مخالفند و درصدد ضربه زدن به آن مى باشند،

ص: 48

ولى آنان اين دشمنان را رها كرده و به جان مسلمانان افتاده اند.

9. پرهيز از كلمات حساسيت زا ونفرت انگيز به يكديگر

هنگامى كه با طرف مخالف روبرو مى شويم يا كتاب مى نويسيم بايد از كلمات تنفرآميز وحساسيت زا از طرف مقابل بپرهيزيم؛ امثال: اطلاق كلمه رافضى به شيعه وناصبى به سنّى، و اطلاق كافر و مشرك از سوى وهابيان به ديگر فرقه هاى اسلامى.

خداوند متعال مى فرمايد: (وَ لا تَنابَزُوا بِالأَلْقابِ)؛ «با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد». (حجرات: 11)

محمّد بن سنان مى گويد: مفضل بن عمر بعد از آن كه از ابن ابى العوجاء، كلامى را در ردّ خالق وصانع شنيد به او گفت:

يا عدوّ الله ألحدْتَ فِي دِين اللهِ وَأَنكرتَ البَارِي ء ... فقال ابنُ ابي العوجاء للمفضل: يا هذا! إنْ كنتُ مِنْ أهلِ الكلامِ كَلَّمْناكَ، فَإنْ ثَبَتَ لَكَ حُجَّةٌ تَبِعْنَاكَ وَإنْ لم تكن مِنْهُم فَلا كَلامَ لَكَ، وَإن كنتَ مِنْ أصحاب جعفر بن محمّد الصادقِ فَما هَكذَا يُخاطِبُنَا ولابِمِثْلِ دَلِيلَكَ يُجادِلُنَا، وَلَقَد سَمِعَ مِنْ كَلامِنَا أَكْثَرَ مِمّا سَمِعْتَ، فَمَا أَفْحَشَ فِي خِطابنا

ص: 49

وَلا تَعَدّي فِي جَوابِنا! وَإنَّهُ لَلْحَكيمُ الرَّزِينُ، العاقلُ الرصينُ، لا يَعْتَرِيهِ خُرْقٌ وَلا طَيْشٌ وَلا نَزَقٌ، يَسْمَعُ كَلامَنا وَيُصغِي إلَيْنَا وَيَتَعَرَّفُ حُجَّتَنَا حتّي استفْرَغنا ما عِنْدَنا وَ ظَنَنّا أنّا قد قَطَعَناهُ أدْحَضَ حُجَّتَنا بِكَلامٍ يَسيرٍ وَخِطابٍ قَصِيرٍ، يُلْزِمُنَا بِهِ الحُجَّة وَيَقْطَعُ العُذْرَ وَلا نَسْتَطِيعَ لِجَوابِهِ رَدّاً، فَإنْ كُنْتُ مِنْ أصْحابِهِ فَخَاطِبْنَا بِمِثْلِ خِطابُهُ (1)

اى دشمن خدا! در دين خدا الحاد مى ورزى ومنكر خدا مى شوى؟ ... ابن ابى العوجاء به مفضل گفت: اى مرد! اگر اهل گفت وگويى با هم سخن خواهيم گفت، اگر دليل به نفع تو بود از تو پيروى مى كنم واگر اهل گفت وگو نيستى حرفى با تو نيست. اگر تو از ياران جعفر بن محمّد صادق هستى بدان كه وى با ما چنين سخن نمى گويد وبا چنين دليل هايى گفت وگو نمى كند واز زبان ما بيشتر از آنچه شنيده اى، شنيده است وهيچ گاه در گفت وگو با ما ناسزا نمى گويد ودر پاسخ ما حق كشى نمى كند. وى فردى حليم، باوقار، خردمند واستوار است؛ هيچ گاه نادانى، شتابزدگى وبى باكى بر وى عارض نمى شود. سخن ما را مى شنود وبه ما توجه مى كند واز دليل هاى ما هرچه كه داريم آگاه مى شود، به گونه اى كه فكر


1- بحارالانوار، ج 3، ص 58.

ص: 50

مى كنيم راه را بر وى بسته ايم، آن گاه با سخنى ساده وكلامى كوتاه، استدلال ما را از بين مى برد ودليل خود را اثبات مى كند وعذر ما را قطع مى كند و نمى توانيم در جوابش پاسخى بدهيم. اگر تو از ياران وى هستى مثل وى با ما گفت وگو كن.

10. پرهيز از ناسزا گفتن به مقدسات طرف مقابل

از راه كارهاى تقريب بين اديان ومذاهب پرهيز از ناسزا گفتن ودشنام دادن به مقدسات طرف مقابل است؛ زيرا او نيز تحريك شده وبه مقدسات ما اهانت مى كند.

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ) (انعام: 108)

(به معبود) كسانى كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روى (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند!

11. رعايت اخلاق اسلامى نسبت به يكديگر

معاوية بن وهب مى گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم:

كيف ينبغي لنا أن نصنع فيما بيننا وبين قومنا وبين خلطائنا من الناس ممّن ليسوا علي امرنا؟ قال: تَنْظُرُونُ إلَي أَئِمَّتِكُمْ الَّذينَ تَقْتَدُونَ بِهِمْ فَتَصْنَعُونَ مَا يَصْنَعُونَ فَوَاللهِ إنَّهُمْ

ص: 51

لَيَعُودُونَ مَرْضَاهُم و يَشْهَدُونَ جَنائِزَهُمْ وَيُقِيمُونَ الشَّهَادَةَ لَهُمْ وَعَلَيْهِمْ وَيُؤَدُّونَ الأَمَانَة إلَيْهِمْ. (1)

چگونه بر ما سزاوار است تا بين خود وقوم خود وكسانى كه از اهل سنت با آنها معاشرت داريم از كسانى كه بر ولايت شما همانند ما نيستند رفتار نماييم؟ حضرت فرمود: نظر به امامان خود كنيد، كسانى كه به آنها اقتدا مى نماييد، هركارى كه آنان كردند شما نيز چنين كنيد، به خدا سوگند كه امامان شما مريضان آنها را عيادت كرده ودر تشييع جنازه شان حاضر مى شوند وبه نفع وضرر آنها گواهى داده وامانت را به آنها باز مى گردانند.

وهابيان نيز بايد اين اخلاق را در گفت وگو و عمل با مخالفان خود در نظر گيرند تا حدود اسلامى مراعات شده و دشمن سوء استفاده نكند.

12. ملاقات وگفت وگو

در حاشيه «الدرالكامنة» ابن حجر عسقلانى آمده است:

انّ ابن المطهّر حج في اواخر عمره ... لمّا حجّ اجتمع هو وابن تيمية وتذاكرا فاعجب ابن تيمية كلامه فقال له: من تكون يا هذا؟ فقال: الذي تسميه ابن المنجس.


1- كافي، ج 2، ص 636.

ص: 52

فحصل بينهما انس ومباسطة. (1)

همانا ابن مطهّر [علامه حلّى] در اواخر عمرش حج به جاى آورد ... بعد از اتمام حج او وابن تيميه با يكديگر اجتماع كرده وبا هم مذاكره نمودند. ابن تيميه از كلام او به تعجب آمد وبه او گفت: تو كيستى اى مرد؟ او گفت: من همان كسى هستم كه او را ابن المنجس ناميده اى در آن هنگام بود كه بين آن دو انس وگشاده رويى حاصل شد.

لذا بايد وهابيان به جاى اعمال خشونت آميز و تكفيرهايشان به گفتگوى منطقى و سازنده روى آورند.

13. علم نسبت به اصطلاحات يكديگر

هر طايفه ومذهبى اصطلاح مخصوص به خود در باب عقيده وشريعت دارد كه بايد قبل از قضاوت كردن درباره آن مذهب از آن اصطلاحات اطلاع كافى ولازم حاصل نمود وگرنه منجرّ به تكفير وتفسيق بدون دليل يك ديگر خواهيم شد.

از باب مثال شيعه معتقد به «بداء» است كه اگر معناى صحيح آن- كه در جاى خود بحث شده- را در نظر بگيريم نه تنها هيچ گونه ضدّيتى با عقايد مسلم اسلامى ندارد، بلكه از اصول مسلّم اسلامى است. ولى از آنجا كه وهابيت با اين اصطلاح آشنا نيستند وظاهر آن را در نظر گرفته اند كه نسبت جهل به خداست ولذا به جهت اين عقيده شيعه را


1- الدر الكامنة، ج 2، ص 71- 72.

ص: 53

تكفير مى نمايند.

همچنين در مسأله «تقيه» مى گويند: اين عقيده از شيعه در حقيقت همان كذب ونفاق است در حالى كه شيعه معناى خاصى از آن قصد نموده است كه كتمان عقيده در باطن واظهار خلاف آن به جهت حفظ جان است، واين از مسائل مسلّم اسلامى است كه ربطى به نفاق وكذب ندارد.

همچنين در مسئله تبرك و استغاثه به ارواح اوليا و توسل و ... بايد وهابيان پى به نيت ديگران برده و سپس قضاوت كنند.

14. يكى شدن اصطلاحات

راه ديگر در تقريب سياسى وتقريب بين مذاهب اسلامى، يكى كردن اصطلاحات نزد مذاهب مختلف اسلامى است؛ زيرا اصطلاحات مختلف وبرداشت هاى گوناگونان مى تواند در سوءبرداشت واتهامات به يك ديگر تأثير به سزايى داشته باشد.

محمّد مختار از اساتيد «دار الحديث الحسنية» رباط در اين باره مى گويد:

تساعد عملية توحيد معاني المصطلحات الشرعية علي التقريب بين المذاهب الاسلامية؛ نظراً لانّ العديد من تلك المصطلحات يستعمل للدلالة علي معان تختلف من مذهب إلي آخر، وهذا الاتجاه

ص: 54

يحتاج إلي جهد مشترك بين علماء المذاهب الاسلامية في سبيل اخراج معجم موحّد لمصطلحات اصول الفقه. (1)

يكى نمودن معانى اصطلاحات شرعى مى تواند به تقريب بين مذاهب اسلامى كمك نمايد؛ زيرا بسيارى از آن اصطلاحات در هر يك از مذاهب براى دلالت بر معانى مختلف از يكديگر استعمال مى شود، ولى اين عمل احتياج به كوششى مشترك بين علماى مذاهب اسلامى دارد تا يك معجم واحدى براى اصطلاحات اصول فقه پديد آورند.

15. پرداختن به مسائل مهم

يكى از راه هاى تقريب سياسى پرداختن به مسائل مهم اسلامى ورها كردن موضوعات جزئى است، كارى كه وهابيان آن را دنبال كرده و مردم را از مسائل مهم سياسى و دينى خصوصاً در مهم ترين مكان ها همچون مكه و مدينه بازمى دارند و با اين كار به دشمنان اسلام خدمت مى نمايند.

دكتر يوسف قرضاوى در اين باره مى گويد:

من اكثر ما يوقع الناس في حفرة الاختلاف وينأي بهم عن الاجتماع والائتلاف: فراغ نفوسهم من الهموم


1- التقريب بين المذاهبي الاسلامية، ج 2، ص 93.

ص: 55

الكبيرة والآمال العظيمة والاحلام الواسعة. واذا فرغت الأنفس من الهموم الكبيرة اعتركت علي المسائل الصغيرة واقتتلت- احياناً- فيما بينها علي غير شي ء.

وانّ من الخيانة لأمّتنا اليوم ان تغرقها في بحر الجدل حول مسائل في فروع الفقه أو علي هامش العقيدة، اختلف فيها السابقون وتنازع فيها اللاحقون، ولا أمل في ان يتفق عليها المعاصرون، في حين تنسي مشكلات الأمة ومآسيها ومصائبها الّتي ربّما كنّا سبباً أو جزءاً من السبب في وقوعها ...

لهذا كان من الواجب علي الدعاة والمفكرين الاسلاميين أن يشغلوا جماهير المسلمين بهموم امتهم الكبري ويلفتوا انظارهم وعقولهم وقلوبهم إلي ضرورة التركيز عليها والتنبيه لها والسعي الحاد ليحمل كل فرد جزءاً منها، وبذلك يتوزّع العب ء الثقيل علي العدد الكبير، فيسهل القيام به.

انّ العالم يتقارب بعضه من بعض علي كل

ص: 56

صعيد، علي رغم الاختلاف الديني والاختلاف الايديولوجي والاختلاف القومي واللغوي والوطني والسياسي.

لقد رأينا المذاهب المسيحية- وهي اشبه بأديان متباينة- يقترب بعضها عن بعض ويتعاون بعضها مع بعض. بل رأينا اليهودية والنصرانية- علي ما كان بينهما من عداء تاريخي- تتقاربان وتتعاونان في مجالات شتي، حتي اصدر الفاتيكان منذ سنوات وثيقة الشهيرة بتبرئة اليهود من دم المسيح ...

انّ مشكلتنا اليوم ليست مع من يقول بانّ القرآن كلام الله مخلوق، بل مع الذين يقولون: القرآن ليس من عندالله، بل هو من عند محمّد (ص)، أي الذين يقولون ببشرية القرآن

ثمّ مشكلتنا كذلك مع الذين يؤمنون بإلهية القرآن ويرتضون بمرجعيته في العقيدة والعبادة، ولكنّهم لايرتضونه منهاجاً للحياة ودستوراً

ص: 57

للدولة والمجتمع، وهم جماعة (العلمانيين) الذين يؤمنون ببعض الكتاب ويكفرون ببعض. (1)

از بيشترين چيزهايى كه مردم را در چاله اختلاف مى اندازد واز اجتماع والفت دور مى كند، بى توجهى به مسائل اساسى و بزرگ وآرزوهاى بلند است. وهرگاه انسان از مسائل مهم باز بماند به مسائل كوچك رو مى آورد واحياناً بر سر هيچ وپوچ جنگ ونزاع مى نمايد.

امروز از خيانت هاى به امّت اسلامى، فرو بردن آن در دريايى از جدل درباره مسائل فروع فقهى يا مسائل حاشيه اى در عقيده است. مسائلى كه گذشتگان در آن اختلاف كرده وعلماى امروز در آن نزاع دارند، واميد ندارم كه معاصران بر آن اتفاق كنند، واين در حالى است كه ما مشكلات امّت وگرفتارى ها ومصايب آن را به فراموشى سپرده ايم، مشكلاتى كه چه بسا خود ما سبب يا جزء سبب در وقوع آن بوده ايم ...

ولذا بر مبلّغان ومتفكران اسلامى است كه جمعيت مسلمان را به مسائل مهم امّت بزرگ اسلامى مشغول كرده وديده ها وعقول وقلب هاى آنان را به ضرورت توجّه بر آن متمركز سازند، وكوشش فراوان نمايند تا هر فرد از جامعه جزئى از آن را متحمل شده تا از اين طريق بار سنگين آن بر دوش افراد بسيارى قرار گيرد


1- التقريب بين المذاهب الاسلامية، ج 2، صص 218- 223.

ص: 58

تا تحمل آن آسان گردد.

جهان در هرزمينه به رغم اختلاف دينى، ايدئولوژى، قومى، زبانى، ملّى وسياسى كه دارد، در حال نزديك شدن به يكديگر است. ما مشاهده كرديم مذاهب مسيحيت را كه شبيه به اديان متعارض ومتباين بودند، چگونه با يكديگر نزديك شدند وبا همديگر هماهنگ گشتند، بلكه يهوديت ونصرانيت را ديديم كه با آن همه دشمنى ديرينه كه با يكديگر داشتند، چگونه به هم نزديك شده ودر موضوعات مختلف با هم همكارى كردند، تا جايى كه مدتى قبل واتيكان بيانيه اى مشهور صادر كرد ودر آن يهود را از خون مسيح تبرئه نمود ...

مشكل ما امروز با كسى نيست كه مى گويد: قرآن، كلام خدا مخلوق است، بلكه مشكل ما با كسانى است كه مى گويند: قرآن از جانب خدا نيست بلكه از جانب خود محمّد (ص) است؛ يعنى كسانى كه قائل به بشرى بودن قرآن دارند.

همچنين مشكل ما با كسانى است كه به الهى بودن قرآن ايمان دارند وبه مرجعيت آن در عقيده وعبادت ايمان دارند، ولى آن را روش نوينى در زندگى وقانونى براى دولت وجامعه نمى دانند، يعنى همان جماعت لائيك ها كه به برخى آيات قرآن ايمان آورده وبه بعضى ديگر كفر مى ورزند.

16. همكارى در مسائل اتفاقى

وهابيان كه ديگر فرقه هاى اسلامى را تكفير مى كنند بايد بدانند كه در

ص:59

بسيارى از مسائل بين فرقه هاى اسلامى اتفاق نظر وجود دارد. امرى كه مقتضى گفتگو و همكارى در آن محورهاست.

دكتر يوسف قرضاوى مى گويد:

واعتقد انّ ما نتّفق عليه ليس بالشي ء الهيّن ولا القليل، انّه يحتاج منّا إلي جهود لا تتوقف ...

ألسنا متفقين علي انّ القرآن كلام الله وانّ محمّداً رسول الله؟

ألسنا متفقين علي الايمان بالله الواحد الأحد الّذي لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفواً احد؟

ألسنا متفقين علي انّه تعالي متصف بكل كمال، منزه عن كل نقص؟ ... فلتعاون علي غرس معاني الايمان الجُمْلي في انفس الناشئة والشباب ...

ألسنا متفقين علي انّ الالحاد اعظم خطر يهدّد البشرية في اعزّ مقدّساتها؟ فلنتعاون علي تحصين الشباب من وباء الإلحاد ومقدماته من الشكوك والشبهات الّتي تزعزع العقيدة وتلوّث الكفر ...

ألسنا متفقين علي انّ الايمان بالدار

ص:60

الآخرة وعدالة الجزاء فيها ... فلنتعاون اذن علي تقوية الإيمان بالآخرة ...

ألسنا متفقين علي اركان الإسلام العملية الخمسة، فلماذا لانتعاون ألسنا متفقين علي مجموعة طيبة من الأحكام الشرعية القطعية الثابتة بحكم الكتاب والسنة والتي اجمعت عليها الأمة ... فلنتعاون علي رعايتها والعمل علي حسن تطبيقها ...

ألسنا متفقين علي انّ الصهيونية اليوم خطر داهم: خطر ديني وخطر عسكري وخطر اقتصادي وخطر سياسي وخطر اجتماعي وخطر اخلاقي وثقافي ... وانّها تطمع في المدينة وخيبر .... فلماذا لا نتعاون علي ان نحاربهم بمثل ما يحاربونا به:

نحارب يهود يتهم المنسوخة بإسلامنا الخالد، ونحارب توراتهم المحرّفة بقرآننا المحفوظ، ونحارب تلمودهم المحشوّ بالأباطيل بمواريثنا من السنة،

ص:61

الحافلة بالحقائق؟ ...

ألسنا متفقين علي انّ الغرب لم يتحرّر حتي اليوم من روح الصليبية وانّ هذه الروح لا زالت تحكم كثيراً من تصرفاته ... فلنتعاون اذن علي التصدي لهذه الحروب الصلبية الجديدة باسلحتها الجديدة وامكاناتها الهائلة.

ألسنا متفقين علي انّ التنصير يغزوعالمنا الاسلامي بما يملك من وسائل منظورة ... فلنتعاون كلّنا علي الوقوف في وجه هذا الغزو الديني الموجة إلي دين هذه الأمة وحميم عقيدتها ...

ألسنا متّفقين علي انّ الاستعمار الثقافي مع رحيل الاستعمار العسكري لم يزل يعمل عمله في عقول اجيالنا الصاعدة من ابنائنا وبناتنا ... فلنتعاون جميعاً علي ان نقاوم هذا الإستعمار وهذا الغزو المدمّر ...

ألسنا متفقين علي انّ مئات الملايين من المسلمين في انحاء العالم يجهلون اوليات

ص:62

الإسلام المتفق علي فرضيتها وضروريّتها، ولا يكادون يعرفون من الإسلام إلّا اسمه ولا من القرآن إلّا رسمه، وهذا الجهل او الفراغ هو الّذي اطمع الغزو التنصيري والغزو الفكري كليهما ان ينشرا ضلاليهما بين هذه الشعوب المحسوبة علي امّة الاسلام؟ فلنتعاون علي تعليم هذه الشعوب ألف باء الإسلام والأركان الأساسية لهذا الدين من العائد والعبادات والاخلاق والآداب الّتي لا تختلف فيها المذاهب ولا تتعدد الأقوال ... انّ النصاري نشروا الانجيل بمئات اللغات وآلاف اللهجات ونحن عجزنا ان نهي ء بعض ترجمات صحيحة مؤتمنة وموثقة لمعاني القرآن الكريم بأشهر لغات العالم فكيف بغيرها؟! ... (1)

من معتقدم امورى كه ما بر آن اتفاق داريم نه سست ونه كم است، ولى از طرف ما احتياج به كوششى پياپى است ...

آيا ما اتفاق نداريم بر اين كه قرآن كريم كلام خدا ومحمّد رسول


1- التقريب بين المذاهب الاسلامية، ج 2، صص 223- 231.

ص:63

خداست؟ آيا ما اتفاق نداريم بر ايمان به خداى واحد احد كه نه زاده ونه زاييده شده وبراى او همتايى نيست؟

آيا ما اتفاق نداريم كه خداى متعال متصف به هر كمالى ومنزه از هر نقصى است؟ ... پس بياييم به جهت كاشتن معانى ايمان در نفوس نونهالان وجوانان با يكديگر همكارى كنيم ...

آيا ما اتفاق نداريم بر اين كه كفر والحاد بزرگ ترين خطرى است كه بشريت را در عزيزترين مقدساتش تهديد مى كند؟ پس بياييم با يك ديگر در حفظ جوانان از وباى الحاد ومقدمات آن از شك ها وشبهاتى كه عقيده را متزلزل كرده وفكر را ملوّث نموده، همكارى كنيم ...

آيا ما اتفاق نداريم بر ايمان به آخرت وعدالت جزا در آن ... پس چرا با يك ديگر بر تقويت ايمان به آخرت همكارى نمى كنيم؟! ...

آيا ما بر اركان پنج گانه عملى در اسلام اتفاق نداريم، پس چرا با هم همكارى نمى كنيم؟

آيا ما مجموعه اى زيبا از احكام شرعى قطعى ثابت به حكم كتاب وسنّت واجماع امّت، اتفاق نداريم ... پس چرا در رعايت ودرست تطبيق كردن آنها با هم همكارى نمى كنيم؟! ...

آيا ما اتفاق نداريم بر اينكه صهيونيست امروز خطر بزرگى است؛ خطرى دينى، نظامى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى، اخلاقى وفرهنگى ... واينكه او در طمع مدينه وخيبر است ... پس چرا با هم در جنگ و مقابله كردن با او همكارى نمى كنيم؟! بياييد تا با هم مقابله كنيم با يهوديت منسوخ آنها، به وسيله اسلام خالد خود، ومقابله كنيم با

ص:64

تورات تحريف شده آنها، به وسيله قرآن محفوظ مانده خود، ومقابله كنيم با تلمود مملوّ از مطالب باطل آن، به وسيله سنتى كه براى ما به ارث گذاشته شده ومملو از حقايق است! ...

آيا ما اتفاق نظر نداريم كه غرب تا به امروز از روحيه صليبيت آزاد نشده وهنوز اين روحيه در بسيارى از كارها وافعال آنان حاكم است ... پس چرا به جهت مقابله با اين جنگ هاى صليبى جديد با اسلحه جديد وامكانات فراوان، با يكديگر همكارى نمى كنيم؟!

آيا همه ما نمى دانيم كه گروه ها تبشيرى مسيحيت، عالم اسلام را با وسايل پيشرفته درنورديده است ... پس چرا همگى در مقابل اين تهاجم دينى كه رو در روى دين اين امّت قرار گرفته وعقيده او را هدف قرار داده نمى ايستيم ...

آيا همگى نمى دانيم كه استعمار فرهنگى با از بين رفتن استعمار نظامى هنوز باقى مانده ومشغول فتح عقل هاى جوان ها وفرزندان ما مى باشد؟ ... پس چرا همديگر را به جهت مقابله با اين استعمار وحمله ويرانگر يارى نمى دهيم ...

آيا نمى دانيم كه صدها ميليون مسلمان در اطراف عالم از اوّليات وبديهيات اسلام كه وجوب وضرورت آن مورد اتفاق همه است، جاهل مى باشند، وتنها از اسلام اسم آن واز قرآن رسم آن را مى دانند؟! آن نادانى وخلأيى كه حمله هاى تبشيرى مسيحيان وتهاجم فكرى آنها را به طمع انداخته تا گمراهى وضلالت خود را بين اين جوانانى كه به حساب امّت اسلامى هستند، منتشر سازند!! آيا نبايد اين جوان ها را بر تعليم الفباى اسلام واركان اساسى اين

ص:65

دين؛ از عقايد وعبادات واخلاق وآدابى كه هيچ مذهب وقولى در آن اختلاف ندارد آشنا كنيم؟ ...

آرى، مسيحيان انجيل هاى خود را به صدها زبان وهزاران لهجه منتشر ساختند، ولى ما عاجزيم از اينكه برخى از ترجمه هاى صحيح ومورد اطمينان ووثوق را براى معانى قرآن كريم به مشهورترين زبان هاى عالم آماده كنيم تا چه رسد به غير آنها ...

17. دورى از تنگ نظرى

انسان نبايد تنگ نظر و انحصارطلب باشد و اسلام را منحصر به خود بداند در صورتى كه مذاهب ديگر نيز در اصول و مبانى با او مشترك باشند و اين امرى است كه بسيارى از علماى اهل سنت آن را پذيرفته اند، گرچه وهابيان تعصب داشته و تنها خود را وارث اسلام مى دانند.

اينك به عبارات برخى از علماى اهل سنت در اين باره اشاره مى كنيم:

الف) شيخ محمود شلتوت، رئيس دانشگاه الأزهر مصر در عصر خود، بعد از مطالعه فراوان در فقه شيعه ومرجعيت اهل بيت: پى به اعتبار شيعه جعفرى برده وفتواى معروف خود را در جواز تعبّد به مذهب جعفرى صادر مى كند و مى گويد:

مذهب جعفرى، معروف به مذهب شيعه امامى اثناعشرى، مذهبى است كه تعبّد به آن شرعاً جايز است، همانند ساير مذاهب اهل سنت، لذا سزاوار است بر مسلمانان كه آن را شناخته واز

ص:66

تعصّبِ به ناحقّ نسبت به مذاهبى معين خلاصى يابند. (1)

ب) شيخ أزهر، دكتر محمّد محمّد فحّام نيز در تقريظى كه بر فتواى شلتوت نوشت نظر او را تأييد كرده، مى گويد:

الشيخ محمود شلتوت، أنا كنت من المعجبين به وبخلقه وعلمه وسعة اطلاعه وتمكنه من اللغة العربية وتفسير القرآن ومن دراسته لأصول الفقه، وقد أفتي بذلك. فلا أشك أنه أفتي فتوي مبنية علي أساس اعتقادي.(2)

من از شيخ محمد شلتوت نسبت به اخلاق، علم، گستردگى اطلاع، بهره مندى از زبان عربى، تفسير قرآن و اصول فقه او درشگفتم. او فتوا به جواز تعبد به مذهب شيعه اماميه را صادر كرده است. شك ندارم كه فتواى او اساس محكمى دارد، كه اعتقاد من نيز همان است.

همچنين مى گويد:

ورحم الله الشيخ شلتوت الذي التفت إلي هذا المعني الكريم، فخلد في فتواه الصريحة الشجاعة، حيث قال ما مضمونه: بجواز العمل بمذهب الشيعة


1- اسلامنا، رافعي، ص 59؛ مجله رسالة الاسلام، تاريخ 13 ربيع الاول 1378 هجري، قاهره.
2- في سبيل الوحدة الاسلامية، ص 64.

ص:67

الإمامية باعتباره مذهباً فقيهاً اسلامياً يقوم علي الكتاب و السنة و الدليل الاسدّ ... (1)

خدا رحمت كند شيخ شلتوت را كه به اين معناى كريم التفات نمود و با آن فتواى صريح و شجاعانه اى كه صادر كرد خودش را جاودانه ساخت، او فتوا به جواز عمل به مذهب شيعه اماميه داد، از آن جهت كه مذهبى است فقهى و اسلامى، و اعتماد آن بر كتاب و سنت و دليل محكم است ...

ج) شيخ محمد غزالى مى گويد:

وأعتقد أن فتوي الأستاذ الأكبر محمود شلتوت، قطعت شوط واسع في هذا السبيل، وتكذيب لما يتوقعه المستشرقون، من أن الأحقاد سوف تأكل الأمة، قبل أن تلقتي صفوفها تحت راية واحدة ... وهذه الفتوي في نظري، بداية الطريق وأوّل العمل.(2)

من معتقدم كه فتواى استاد اكبر؛ شيخ محمد شلتوت، راه طولانى را در تقريب بين مسلمانان پيموده است ... عمل او در حقيقت تكذيب خيالاتى است كه مستشرقان در سر مى پروراندند، آنان در خيال بودند كه كينه ها و اختلافاتى كه بين مسلمانان است بالاخره روزى


1- همان.
2- دفاع عن العقيدة والشريعة، ص 257.

ص:68

امت اسلامى را قبل از آنكه به وحدت برسند و تحت لواى واحد در آينده، از هم پاشيده و نابود خواهد كرد، ولى اين فتوا در نظر من شروع راه و اولين كار است.

د) عبدالرحمان نجار، مدير مساجد قاهره مى گويد:

فتوي الشيخ شلتوت نفتي بها الآن حينما نسأل بلا تقييد بالمذاهب الأربعة والشيخ شلتوت إمام مجتهد رأيه صادف عين الحق. لماذا نقتصر في تفكيرنا وفتاوانا علي مذاهب معينة وكلهم مجتهدون. (1)

ما نيز فتواى شيخ شلتوت را محترم شمرده و به آن فتوا مى دهيم و مردم را از انحصار در مذاهب چهارگانه بر حذر مى داريم. شيخ شلتوت، امامى است مجتهد، رأى او صحيح و عين حق است، چرا بايد در انديشه و فتاوايمان، اكتفا بر مذاهب معينى نماييم، در حالى كه همه آنان مجتهد بودند؟

ه-) استاد احمد بك، استاد شيخ شلتوت و ابوزهره مى گويد:

شيعه اماميه همگى مسلمانند و به خدا و رسول و قرآن و هرچه پيامبر (ص) آورده، ايمان دارند. در ميان آنان از قديم و جديد فقيهانى بزرگ و علمايى در هر علم و فنّ ديده مى شود. آنان تفكّرى عميق داشته و اطلاعاتى وسيع دارند. تأليفات آنان به صدها هزار مى رسد و


1- في سبيل الوحدة الاسلامية، ص 66.

ص:69

من بر مقدار زيادى از آنها اطلاع پيدا نمودم. (1)

و) شيخ محمد ابوزهره نيز مى نويسد:

شكى نيست كه شيعه، فرقه اى است اسلامى ... هر چه مى گويند به خصوص قرآن يا احاديث منسوب به پيامبر (ص) تمسك مى كنند. آنان با همسايگان خود از سنّى ها دوست بوده و از يكديگر نفرت ندارند. (2)

ز) استاد محمود سرطاوى، يكى از مفتيان اردن مى گويد:

من همان مطلبى را كه سلف صالحمان گفته اند مى گويم و آن اينكه شيعه اماميه برادران دينى ما هستند، بر ما حق اخوّت و برادرى دارند و ما نيز بر آنان حقّ برادرى داريم.

ح) استاد عبدالفتاح عبدالمقصود نيز مى گويد:(3)

به عقيده من شيعه تنها مذهبى است كه آينه تمام نما وروشن اسلام است وهر كسى كه بخواهد بر اسلام نظر كند بايد از خلال عقائد واعمال شيعه نظر نمايد. تاريخ بهترين شاهد است بر خدمات فراوانى كه شيعه در ميدان هاى دفاع از عقيده اسلامى داشته است. (4)

ط) دكتر حامد حنفى داود، استاد ادبيات عرب در دانشكده زبان قاهره مى گويد:


1- تاريخ التشريع الاسلامي.
2- في سبيل الوحدة الاسلامية، ص 64.
3- في سبيل الوحدة الاسلامية.
4- في سبيل الوحدة الاسلامية.

ص:70

از اينجا مى توانم براى خواننده متدبّر آشكار سازم كه تشيع آن گونه كه منحرفان وسفيانى ها گمان مى كنند كه مذهبى است نقلى محض، يا قائم بر آثارى مملو از خرافات واوهام واسرائيليات، يا منسوب به عبدالله بن سبأ وديگر شخصيت هاى خيالى در تاريخ نيست، بلكه تشيع در روش علمى جديد ما به عكس آن چيزى است كه آنان گمان مى كنند. تشيع اولين مذهب اسلامى است كه عنايت خاصى به منقول ومعقول داشته است ودر ميان مذاهب اسلامى توانسته است راهى را انتخاب كند كه داراى افق گسترده اى است. واگر نبود امتيازى كه شيعه در جمع بين معقول ومنقول پيدا كرده هرگز نمى توانست به روح تجدّد در اجتهاد رسيده وخود را با شرايط زمان و مكان وفق دهد به حدّى كه با روح شريعت اسلامى منافات نداشته باشد. (1)

او همچنين در تقريظى كه بر كتاب عبدالله بن سبأ نوشته است مى گويد:

مضي ثلاثة عشر قرناً من حياة التاريخ الاسلامي كان انصاف العلماء خلالها يصدرون احكامهم علي الشيعة مشبوبة بعواطفهم واهوائهم وكان هذا النهج السقيم سبباً في احداث هذاه الفجوة الواسعة خسر العلم الشيئ الكثير من


1- نظرات في الكتب الخالدة، ص 33.

ص:71

معارف اعلام هذه الفرق كما خسر الكثير من فرائد آرائهم وثمار قرائهم وكانت خسارة العلم اعظم فيما يمس الشيعة مبغضوهم من نحل وترهات وخرافات هم في الحقيقة براء منها ... ناهيك ان الامام جعفر الصادق المتوفي سنة 148 ه. ق وهو رافع لواء الفقه الشيعي كان استاذاً للامامين السنيين: ابي حنيفة النعمان بن الثابت المتوفي سنة 150 ه. ق وابي عبدالله مالك بن انس المتوفي سنة 179 ه. ق وفي ذلك يقول ابوحنيفة مقراً له بالاستاذية وفضل السبق: (لولا السنتان لهلك النعمان) يقصد بهما السنتين اللتين اغترف فيهما من علم جعفر بن محمّد ويقول مالك بن انس: (ما رأيت افقه من جعفر بن محمّد. (1)

سيزده قرن است كه بر تاريخ اسلام مى گذرد وما شاهد صدور


1- عبد الله بن سبأ، ج 1، ص 13.

ص:72

فتواهايى از جانب علما بر ضدّ شيعه هستيم، فتاوايى ممزوج با عواطف وهواهاى نفسانى. اين روش بد سبب شكاف عظيم بين فرقه هاى اسلامى شده است. واز اين رهگذر نيز علم وعلماى اسلامى از معارف بزرگان اين فرقه محروم گشته اند، همان گونه كه از آراى نمونه وثمرات ذوق هاى آنان محروم بوده اند. ودر حقيقت خساراتى كه از اين رهگذر بر عالم علم ودانش رسيده، بيشتر است از خساراتى كه توسط اين خرافات به شيعه وتشيع وارد شده است، خرافاتى كه در حقيقت، ساحت شيعه از آن مبرّا است. وتو را بس، اين كه امام جعفر صادق (م 148 ه. ق) پرچم دار فقه شيعى- استاد دو امام سنّى است: ابوحنيفه نعمان بن ثابت (م 150 ه. ق) وابوعبدالله مالك بن انس (م 179 ه. ق) ودر همين جهت است كه ابوحنيفه مى گويد: اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاك مى شد. مقصود او همان دو سالى است كه از علم فراوان جعفر بن محمّد بهره ها برده بود. ومالك بن انس مى گويد: من كسى را فقيه تر از جعفر بن محمّد نديدم.

ى) دكتر عبد الرحمن كيالى يكى از شخصيت هاى حلب در نامه خود به علامه امينى/ مى نويسد:

انّ العالم الاسلامي الذي لايزال في حاجة ماسّة إلي مثل هذه الدراسات ... لماذا بدأ الاختلاف بعد وفات الرسول الاعظم وأبعد بنو هاشم عن حقّهم؟ ويهمّه ان يعلم ما هي بواعث الانحطاط

ص:73

والانحلال في المسلمين حتي اصبحوا علي ما هم عليه؟ ... وهل يمكن تدارك مافات بالرجوع إلي ما كتبة التواريخ القديمة والإعتماد عليها؟ ... (1)

عالم اسلامى هميشه نياز شديد به مثل اين تحقيقات دارد ... چرا بعد از وفات رسول اعظم، بين مسلمانان اختلاف شد ودر نتيجه بنى هاشم از حقّ خود محروم شدند؟ ونيز سزاوار است كه از عوامل انحطاط وانحلال مسلمانان سخن به ميان آيد، چه شد كه مسلمانان به اين وضع امروز مبتلا شده اند؟ آيا ممكن است آن چه از دست مسلمانان رفته با رجوع به تاريخ اصيل واعتماد بر آن، باز گرداند؟

ك) استاد ابوالوفاء غنيمى تفتازانى، مدرّس فلسفه اسلامى در دانشگاه الأزهر مى گويد:

وقع كثير من الباحثين سواء في الشرق أو الغرب، قديماً وحديثاً في أحكام كثيرة خاطئة عن الشيعة لاتستند إلي أدلة أو شواهد نقلية جديرة بالثقة وتداول بعض الناس هذه الأحكام فيما بينهم دون أن يسألوا أنفسهم عن صحتها أو خطئها. وكان من بين العوامل الّتي ادّت إلي عدم انصاف


1- الغدير، ج 4، صص 4 و 5.

ص:74

الشيعة من جانب اولئك الباحثين الجهل الناشئ عن عدم الإطلاع علي المصادر الشيعية، والإكتفاء بالإطلاع علي مصادر خصومهم.(1)

بسيارى از بحث كنندگان در شرق وغرب عالم، از قديم وجديد، دچار احكام نادرست زيادى بر ضدّ شيعه شده اند كه با هيچ دليل يا شواهد نقلى موثق سازگار نيست. مردم نيز اين احكام را دست به دست كرده وبدون آنكه از صحت وفساد آن سؤال كنند، شيعه را به آنها متهم مى نمايند. از جمله عواملى كه منجرّ به بى انصافى پژوهشگران نسبت به شيعه شد، جهلى است كه ناشى از بى اطلاعى آنان نسبت به مصادر شيعه است ودر آن اتهامات تنها به كتاب هاى دشمنان شيعه مراجعه نموده اند.


1- مع رجال الفكر في القاهرة، ص 40.

ص:75

اصول مشترك تقريب اسلامى

اشاره

با مراجعه به مسائل اعتقادات واحكام واخلاق اسلامى پى مى بريم كه بسيارى از آنها در راستاى وحدت اسلامى بوده وتأمين كننده تقريب اسلامى است. اينك به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم؛

1. توحيد

يكى از اعتقاداتى كه حقيقت وشالوده آن بر وحدت ويگانگى است مسأله توحيد واعتقاد به يگانگى خداوند متعال است. بنابراين، يكتاپرستى كه از آثار اين عقيده است تمام موحدان را در يك راستا متّحد مى گرداند.

2. ابعاد جهانى اسلام

اسلام دين جهانى است وكتاب آن، قرآن مى باشد كه براى همه مردم فرستاده شده است ولذا تمام انسان ها را دعوت به اتّحاد ويگانگى بر

ص: 76

پيروى از اين دين كرده است، امرى كه مى تواند در راستاى تقريب امّت اسلامى باشد.

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ) (انبياء: 92)

اين (پيامبران بزرگ وپيروانشان) همه امّت واحدى بودند (و پيرو يك هدف)؛ ومن پروردگار شما هستم؛ پس مرا پرستش كنيد!

3. گسترش روحيه برادرى

اسلام درصدد گسترش روحيه برادرى در بين عموم مردم خصوصاً مسلمانان است. لذا خداوند متعال تمام مؤمنان را برادر يكديگر خطاب كرده و مى فرمايد: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ)؛ «مؤمنان برادر يكديگرند». (حجرات: 10)

4. همكارى اجتماعى

هر يك از مسلمانان در جامعه اسلامى همچون اعضاى يك خانواده هستند واينچنين نيست كه فرديت مطلق داشته باشند. وظيفه اش اين است كه عدالت را وجهه همّت خويش قرار دهد ومصالح عمومى وشؤون ديگران را هم مراعت نمايد. در آيات وروايات فراوانى به اين مطلب اشاره شده است؛

خداوند متعال مى فرمايد: (وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي)؛ «و (همواره) در راه نيكى وپرهيزگارى با هم تعاون كنيد».

ص: 77

(مائده: 2)

ونيز مى فرمايد:

(وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (حجرات: 10)

و آنها را بر خود مقدّم مى دارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند؛ كسانى كه از بخل وحرص نَفس خويش، باز داشته شده اند رستگارانند.

و مى فرمايد:

(وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ) (عصر: 3)

ويكديگر را به حقّ سفارش كرده ويكديگر را به شكيبايى واستقامت توصيه نموده اند.

از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود:

كُلُّكُم راعٌ وَكُلُّكُم مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ. (1)

همه شما سرپرست هستيد وهمه شما نسبت به كسانى كه تحت سرپرستى شما هستند، مسؤوليد.

ونيز مى فرمايد:

مَنْ أصْبَحَ وَلَمْ يَهْتَمَّ بِأمُورِ المُسْلِمِينَ


1- صحيح بخاري، ج 2، صص 166- 165.

ص: 78

فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ. (1)

هر كس صبح كند ونسبت به امور مسلمين اهتمام نورزد مسلمان نيست.

5. مسجد واقامه جمعه وجماعت

حاضر شدن مسلمانان در مسجد وبرپايى نماز جمعه وجماعت، يكى ديگر از عوامل وحدت زا در جامعه اسلامى است.

شيخ طوسى به سندش از بعض اصحاب ابن ابى عمير نقل كرده كه گفت: به امام صادق (ع) عرض كردم:

إنّي لأكْرَهُ الصَّلاة فِي مَسَاجِدِهِمْ؟! فَقَال: لا تَكْرَهْ إلي أنْ قالَ: فَأَدِّ فِيها الفَرِيضَةَ وَالنَّوافِلَ واقْضِ مَا فَاتَكَ. (2)

همانا من از نماز به جاى آوردن در مساجد عامّه كراهت دارم؟! حضرت فرمود: كراهت نداشته باش ... تا اينكه فرمود: در آن مساجد نمازهاى واجب ونافله را به جاى آور وآنچه را نيز از تو فوت شده قضا كن.

6. حج، كنگره عظيم جهان اسلام

حجّ عبادتى است كه وسيله ارتباط ملل اسلامى مى باشد ويك كنگره عظيم جهانى الهى است كه نقش مهمّى در عظمت مسلمين وحفظ


1- اصول كافي، ج 2، ص 164.
2- تهذيب الأحكام، ج 1، ص 327.

ص: 79

حيثيت وكيان بين المللى ايفا مى كند.

همه مى دانند كه جمعيت مسلمانان جهان يك جمعيت انبوه وقابل اهميت است كه مى تواند در اوضاع سياسى جهان وسركوب كردن جهانخواران ومتجاوزان وبرقرارى عدالت نقش مهمّى داشته باشد. وكامل ترين عبادت اجتماعى- سياسى كه نسبت به نماز جمعه وجماعات و عيدين شعاع وسيع ترى دارد، فريضه حج است. نظر به همين اهميت است كه در مورد آن تأكيد فراوان شده است؛ چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:

(جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ) (مائده: 97)

خداوند، كعبه [بيت الحرام] را وسيله اى براى استوارى وسامان بخشيدن به كار مردم قرار داده.

7. به كار گرفتن زبان عربى در عبادات

علما وفقهاى اسلامى عموماً از آيات وروايات استفاده كرده اند كه بهتر است قرآن با همان زبان عربى خوانده شود، ونيز فتوا داده اند كه نماز را همه افراد با زبان عربى بخوانند وشعارهاى دينى از قبيل اذان وتلبيه در حج وديگر شعائر را به زبان عربى بگويند، اينها همه از جمله امورى است كه مى تواند در راستاى تقريب اسلامى باشد.

ص: 80

عواقب عدم تقريب سياسى

اشاره

از آيات قرآن استفاده مى شود كه نبودن تقريب سياسى در بين مسلمين، عواقب خطرناكى دارد؛ از قبيل:

1. از بين رفتن شوكت مسلمانان

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ) (انفال: 46)

ونزاع (وكشمكش) نكنيد، تا سست نشويد، وقدرت (و شوكت) شما از ميان نرود!

2. تضعيف مسلمانان و حاكميت كفار

يكى از حربه هاى دشمنان راه حق، تفرقه است همان كارى كه فرعون انجام مى داد. خداوند متعال مى فرمايد:

ص: 81

(إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ) (قصص: 2)

فرعون در زمين برترى جويى كرد، واهل آن را به گروه هاى مختلفى تقسيم نمود؛ گروهى را به ضعف وناتوانى مى كشاند.

3. كشتار واسارت

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الأَرْضِ ... يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ) (قصص: 2)

فرعون در زمين برترى جويى كرد ... وپسرانشان را سر مى بريد وزنانشان را (براى كنيزى وخدمت) زنده نگه مى داشت.

ونيز مى فرمايد:

(أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ) (انعام: 65)

يا بصورت دسته هاى پراكنده شما را با هم بياميزد؛ وطعم جنگ (و اختلاف) را به هر يك از شما بوسيله ديگرى بچشاند.

ص: 82

موانع تقريب اسلامى

اشاره

تقريب اسلامى موانعى نيز دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم؛

1. اتهام به يكديگر

يكى از موانع تقريب اسلامى اتهام ونسبت هاى ناروا به يكديگر است، امرى كه متهمينِ به آن نسبت ها از آن تبرّى مى جويند. گاهى نسبت غلو به افرادى داده مى شود و گاهى برخى از عقائد به افرادى نسبت داده مى شود كه هرگز صحيح نيست مثل اينكه مى گويند شيعه معتقد به قرآنى ديگر است و مى گويند: جبرئيل در نزول وحى خيانت كرده وبه جاى على (ع) بر حضرت محمّد (ص) وحى نازل كرده است و ... در حالى كه شيعه خود را از اين اتّهامات مبرّا مى داند. ودر مقابل ممكن است برخى از افراد نسبت هاى ناشايست همچون ناصبى بودن و ... به اهل سنت دهند و يا وهابيان نسبت شرك و كفر را به افرادى به جهت استغاثه به ارواح اوليا و درخواست شفاعت از آنان مى دهند.

نويسنده مصرى انور جندى مى نويسد:

ص: 83

ومن الحق ان يكون الباحث يقظاً في التفرقة بين الشيعة (الإثني عشرية) والغلاة، هؤلاء الذين هاجمهم أئمة الشيعة انفسهم و حذروا ممّا يدسّونه.(1)

سزاوار است كه بحث كننده بيدار بوده وبين شيعه دوازده امامى وغُلات فرق بگذارد، همان كسانى كه خود امامان شيعه بر آنها تهاجم داشته واز دسيسه آنان، شيعيان خود را برحذر داشتند.

ونيز نويسنده مصرى على عبدالواحد وافى مى گويد:

انّ كثيراً من مؤلّفينا قد خلط بين الشيعة الجعفرية وغيرها من فرق الشيعة.(2)

همانا بسيارى از نويسندگان ما، بين شيعه جعفرى وديگر فرقه ها خلط كرده اند.

شيخ محمّد غزالى مى گويد:

ومن هؤلاء الأفاكين من روّج انّ الشيعة اتباع علي وانّ السنّيين اتباع محمّد، وانّ الشيعة يرون علياً احقّ بالرسالة او أنّها أخطأته إلي غيره، وهذا لغو قبيح وتزوير شائن. (3)


1- الاسلام وحركة التاريخ، ص 421.
2- بين الشيعة واهل السنة، ص 11.
3- رسالة التقريب، سال اول، شماره 3، ص 250.

ص: 84

از جمله تهمت زنندگان كسانى هستند كه رواج داده اند شيعه پيروان على واهل تسنن پيروان محمّدند، واينكه شيعه معتقد است كه على سزاوارتر به رسالت است واينكه از روى اشتباه، رسالت به غير از او واگذار شده است، واين حرفى لغو وقبيح وخدعه اى پست است.

همچنين مى گويد:

نسب إلي الامامية افتراء وتنكيلا نقصان آيات من القرآن. (1)

به اماميه از روى تهمت وبى جهت نسبت داده شده كه معتقد به نقصان آيات قرآنند.

نويسنده سنّى مذهب عبدالحليم جندى مى نويسد:

... نسبوا عمل الغلاة إلي الشيعة ... فأحدثوا بذلك اثراً كاذباً في فهم الآخرين بدعاوي هم منها براء؛ مثل انّ الامام هو الله ظهوراً واتحاداً وهو غلو يبلغ الكفر. (2)

... عمل غاليان را به شيعه نسبت دادند ... و با اين كار خود اثرى دروغين در فهم مطالب ديگران ايجاد نمودند همراه با ادعاهايى كه شيعه از آنها برى است؛ مثل اينكه امام همان خداست در مقام ظهور وبا خدا اتحاد دارد، در حالى كه اين حرف غلوّى است كه به حدّ


1- ليس من الاسلام، ص 48.
2- الامام جعفرالصادق، ص 235.

ص: 85

كفر مى رسد.

نويسنده مصرى محمّد بهى در اعتراض خود از عملكرد وهابيان مى نويسد:

وسعت (الوهابية) شقة الخلاف بين السنة والشيعة منذ القرن الثامن عشر الميلادي؛ بل اصبحت اشدّ من ذي قبل، وكان لزيادة الفجوة علي هذا النحو اثر سلبي للدعوة الوهابية. (1)

وهابيان شكاف بين شيعه وسنّى را از قرن هجدهم ميلادى بيشتر كرده اند به گونه اى كه نزاع مذهبى نسبت به قبل از آن شديدتر شده است، واين زيادى شكاف بين اين دو مذهب به اين نحو اثرى سلبى براى دعوت وهابيان داشته است.

دكتر طه حسين مصرى مى نويسد:

انّ خصوم الشيعة نسبوا اليهم ما يعلمون وما لا يعلمون ... لايكتفي خصوم الشيعة من الشيعة بما يسمعون عنهم أو بما يرون من سيرتهم، وانّما يضيفون اليهم اكثر ممّا قالوا واكثر ممّا سمعوا، ثم لايكتفون بذلك ... بل يحملون ذلك كلّه علي اصحاب اهل


1- الفكرالاسلامي في تطوره، ص 140.

ص: 86

البيت ... وخصومهم وافقون لهم بالمرصاد يحصون عليهم كلّ مايقولون ويفعلون ويضيفون إليهم اكثر ممّا قالوا وممّا فعلوا ويحملون عليهم الاعاجيب من الأقوال والأفعال ... ثم يتقدم الزمان فيزداد الأمر تعقيداً واشكالا ثمّ تختلط الامور بعد أن يبعد عهد الناس بالأحاديث ....(1)

همانا دشمنان شيعه به شيعه هرآنچه را دانسته وندانسته نسبت داده اند ... دشمنان شيعه در نسبت دادن به شيعه تنها ديده ها وشنيده ها را به شيعه نسبت نمى دهند بلكه بيش از آنكه شنيده وگفته اند به آن اضافه مى كنند، به اين هم اكتفا نكرده تمام آنها را به اصحاب اهل بيت نسبت مى دهند ... دشمنان شيعه در كمين آنها نشسته وهر آنچه را كه مى گويند وانجام مى دهند را گرفته وبيشتر از آن را اضافه كرده وگفتار وكردار عجيب را به شيعه نسبت مى دهند ... وبا گذشت زمان، مسأله پيچيده تر ومشكل تر مى شود وبعد از آنكه مردم از عصر حديث دور شدند امور بر آنان مشتبه مى گردد ...

نويسنده مشهور مصرى انيس منصور مى گويد: من از عباس محمود عقاد، نويسنده بزرگ مصرى شنيدم كه مى گفت:

انّه يريد ان يؤلّف دراسة موضوعية عن


1- علي وبنوه، ص 35.

ص:87

المذهب الشيعي، فقد ادخلت عليه اكاذيب افسدت صورته عند كثير من الناس. (1)

او مى خواست بحثى بدون تعصب درباره مذهب شيعه ارائه دهد؛ زيرا دروغ هايى به شيعه نسبت داده اند كه چهره آن را نزد بسيارى از مردم فاسد كرده است.

ولى عمرش اجازه چنين كارى را به او نداد.

نويسنده سنّى مذهب محمّد كردعلى مى نويسد:

أما ما ذهب اليه بعض الكتّاب من انّ مذهب التشيع من بدعة عبدالله بن سبأ المعروف بابن السوداء، فهو وهم وقلة علم بتحقيق مذهبهم. ومن علم منزلة هذا الرجل عندالشيعة وبرائتهم منه ومن اقواله و اعماله وكلام علمائهم في الطعن فيه بلاخلاف بينهم في ذلك، علم مبلغ هذا القول من الصواب. (2)

امّا آنچه برخى از نويسندگان به آن رسيده اند كه مذهب تشيع از بدعت هاى عبدالله بن سبأ معروف به ابن السوداء است، اين حرف، وَهم وكمى دانش در تحقيق مذهب شيعه است، وهركس منزلت


1- لعلك تضحك، انيس منصور، ص 201.
2- خطط الشام، ج 6، ص 251.

ص:88

اين مرد را نزد شيعه وتبرّى آنان از او وگفتار واعمالش را بداند وكلمات علماى شيعه در تبرى از او را به طور اتفاق ببيند مقدار درست بودن اين قول را خواهد فهميد.

استاد محمّد ابوزهره در ردّ اتهام وهابيان به شيعه مى گويد: «انّ الامامية لايصلون بالامام إلي مرتبة النبي» (1)؛ «اماميه امام را به مرتبه پيامبر (ص) نمى رسانند».

2. جمود بر ظواهر

يكى از موانع اتحاد و تقريب اسلامى، جمود بر ظواهر نصوص است، امرى كه در طول تاريخ اسلام در ميان مسلمانان وبرخى از مذاهب اسلامى يافت مى شود، كسانى كه براى عقل و تعقل ارزش چندانى قائل نيستند، آنان فكر نمى كنند كه عملكرد واعتقادشان چه تبعاتى در پيش دارد.

3. نداشتن بينش سياسى واقع بينانه

يكى ديگر از موانع اتحاد و تقريب اسلامى، نداشتن بينش سياسى عميق وژرف انديشى است. برخى از كوته فكران وتنگ نظران بدون توجه به جوانب حرف هايشان هرچه مى توانند بر زبان جارى مى سازند وفكر نمى كنند كه دشمنان چگونه از اين حرف ها سوء استفاده مى كنند. آيا اتهام به شيعه و ديگر فرقه هاى اسلامى با آن انبوه جمعيت وخارج


1- الامام الصادق، محمّد ابوزهره، ص 151.

ص: 89

كردن آنان از صفوف وخطّ مقدم جبهه بر ضدّ كفر والحاد به نفع اسلام ومسلمين است؟ آيا اين كار همان نقشه دشمنان اسلام براى ضربه زدن بر پيكره اسلام ومسلمين نيست؟ ولى چه بايد كرد كه عده اى اين حقايق را درك نكرده و نمى فهمند يا خود را به تجاهل مى زنند.

4. شناخت هر مذهب از زبان مخالفان آن

يكى ديگر از موانع تقريب اسلامى، شناخت هر مذهب از طريق دشمنان آن است. معلوم است كه افراد بى انصاف چهره واقعى مذهب مخالف خود را درست معرفى نمى كنند بلكه در جهت مشوّه جلوه دادن آن هستند. ولذا وظيفه هر عالم ومحقق منصف اين است كه به منابع اصلى هر مذهب به جهت شناخت آن رجوع كند تا قضاوتى صحيح درباره آن داشته باشد.

5. عدم توجه به دشمن مشترك

يكى ديگر از موانع اتحاد، بى توجهى به دشمن مشترك بين مذاهب اسلامى است. برخى فكر نمى كنند كه كافران هيچ يك از مسلمانان را قبول ندارند وآنان درصدد ضربه زدن به كيان اسلامى هستند، ولذا نبايد به اين فكر باشند كه زير چتر كفر والحاد درصدد ضربه زدن به مذاهبِ ديگر اسلامى برآيند، وبه طور حتم، مسلمان مخالف از كافر معاند، برتر وبهتر است؛ زيرا با هم مشتركات فراوانى دارند.

6. حكم به لوازم اعتقاد

ص: 90

همان گونه كه قبلًا اشاره كرديم يكى از راه كارهاى وحدت سياسى وتقريب اسلامى عدم حكم به لوازم اعتقاد مخالفان است، مگر آنكه صاحبان آن عقيده ملتزم به آن باشند، واين از مسائل بسيار خطرناكى است كه اگر هر مذهبى دست به اين كار بزند تمام امت اسلامى نابود خواهند شد.

7. سوء ظنّ به ديگرى

سوء ظنّ به ديگرى در اعمال وكردار واقوال، يكى ديگر از موانع تقريب اسلامى است. اگر پيرو هر مذهبى با بدبينى به ديگرى نگاه كند واو را به بيگانگان نسبت دهد واو را از دشمنان ديرينه خود بداند هرگز نمى توان با اين ديدگاه به نقطه مشترك رسيد. واگر كسى از ديگر مذاهب اسلامى درصدد انتقاد سازنده برآمد نبايد بر سر او فرياد زده وبا نظر بد وسوءظن به او نگاه كرده وبا او به مخالفت برخواست. مثلًا اگر كسى بر اهل سنت به جهت وجود برخى از روايات در مصادر حديثى آنها كه با قداست پيامبر اسلام (ص) سازگارى ندارد ايراد گرفت وغرض وهدفش، دفاع از پيامبر (ص) بود نبايد اهل سنت بر او حمله كرده كه چرا به كتاب هاى ما توهين كرده ايد، هدف او اصلاح امور واز بين بردن زمينه هاى حمله به مكتب اسلام است. بايد انتقاد سازنده را پذيرفت گرچه به ضرر ايده وروش من باشد؛ زيرا انتقاد كننده درصدد دفاع از اصل مشترك بين عموم مسلمانان است.

ص: 91

كتابنامه

* قرآن كريم.

1. الاصول العلمية للدعوة السلفية، عبدالرحمان عبدالخالق.

2. بحار الانوار، محمدباقر المجلسى، تهران، دار الكتب الاسلامية.

3. التأويل، آيت الله معرفت، تهران، مجمع التقريب الاسلامى.

4. تفسير الميزان، محمدحسين الطباطبايى، تهران، دار الكتب الاسلامية.

5. الحاوى من فتاوى الالبانى، چاپ اول، دار هند، 1416 ه. ق.

6. حلقات ممنوعة، حسام العقاد، طنطا، دار الصحابة.

7. سير اعلام النبلاء، ذهبى، بيروت، مؤسسة الرسالة.

8.

ص: 92

شش مقاله، مرتضى مطهرى، قم، صدرا.

9. شرح صحيح مسلم، نووى، بيروت دار الكتب العلمية، 1407 ه. ق.

10. الصواعق المرسلة على الجهمية والمعطلة، ابن قيم جوزية، رياض، دار العاصمة، 1418 ه. ق.

11. العقيدة السلفية بين الامام بن حنبل والامام ابن تيمية، دكتر سيلى، قاهرة، دار المنار.

12. فتاوى بن باز، رياض، دار الوطن، 1416 ه. ق.

13. كافين محمد بن يعقوب كلينى، تهران، دار الكتب الاسلامية.

14. منهج السلف فى فهم النصوص بين النظرية والتطبيق، سيدمحمد بن علوى مالكى.

15. المهذب، دكتر عبدالكريم نملة، رياض، مكتبة الرشد.

16. الموقف المعاصر المنهج السلفى فى البلاد العربية، دكتر مفرح بن سليمان قوسى، رياض، دار الفضيلة، 1423 ه. ق.

17. هو الله، سيد محمد بن علوى مالكى.

18. يادداشت هاى شهيد مطهرى، قم، صدرا.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109